در اواخر دوره روم باستان، برای جذب و آموزش دختران جوان، هفت رشته عمومی طراحی شده بود: دوره آموزش پایه شامل علوم سه گانه دستور زبان، معانی بیان، و منطق از جمله بدیهیات بود كه ضروریات از ویژگی مقدماتی آنها بشمار می رفت؛ و برنامه پیشرفتهتر شامل علوم چهارگانه حساب، هندسه، موسیقی و نجوم می شد. با اقتباس از این سنت رومی، تعدادی از مدارس كلیسای جامع اروپا در قرون وسطی یك دوره مطالعاتی شامل هفت هنر معروف به علوم انسانی را تدوین كرده و آموزش دادند كه دشوارترین هنر آن نجوم بود كه مطالب سنگینش باید با مقابله، تطبیق، تركیب و سادهنویسی در اختیار دانشجویان قرار می گرفت. اما مهمترین مانعی كه سد راه گسترش و تكامل این علوم انسانی در اروپا شده بود، یگانگی مشرب فكری و درگیری آن با علم كلام یا الهیات مسیحیت بود و اینكه هر دوی اینها زیر نظارت كلیسای مسیحیت و اسقفان جزم گرای كاتولیك قرار داشت. اگر كاتالونیای غرب با بخشهای غربی خلافت اسلامی به مركزیت شهر قرطبه، روابط تجاری خوبی نمی داشت و تجار مسلمان به بازارهای آن دسترسی نمی داشتند تا گرایشهای فرهنگی، اندیشهها، و اختراعهای مسلمانان را به سهولت به غرب مسیحی ببرند، شاید هیچگاه همه آن هفت هنر معروف به علوم انسانی كه خود نیز نشئههایی از یونانی، هندی، ایرانی و چینی را در بر داشت به غرب مسیحی راه نمی یافت و زمینه را برای مطالعه جهان طبیعی از سوی آن فراهم نمی كرد. این مقاله تلاش می كند تا تكامل علوم انسانی را در دورههای پیش و بهنگام جنگهای صلیبی میان غرب مسیحی و شرق اسلامی تبیین كند و توضیح دهد چگونه این معرفت و خدمات علمی دانشمندان اسلامی سبب شد تا راههای جدیدی را برای اكتشاف جهان پیرامون در اختیار متفكران مسیحی بگذارد و موجب گسترش دامنه علوم انسانی گردد.
دانشگاه کاشان،