سازمان ملل متحد، بزرگ ترين و پرقدرت ترين سازمان بين المللی است که در نتيجه پيدايش و تکامل روابط بين الملل در اواسط قرن بيستم تشکيل شد و به لحاظ ويژگی های بسيار خود هر ساله نه تنها بر دامنه فعاليت و مسئوليت ها بلکه بر ميزان قدرت و اختيارات خود نيز افزوده است. با اين حال مطالعه روند تدوين منشور ملل متحد و چگونگی فعاليت اين سازمان و ترکيب ساختاری آن نشان می دهد اين سازمان برای دستيابی به اهداف و آرمان های مندرج در منشور خود نيازمند اصلاحات محتوايی و ساختاری بسياری است و حتی هيأت مؤسس اين سازمان که همان قدرت های پيروز در جنگ دوم جهانی بوده اند برای خود در اين منشور امتيازاتی را لحاظ کرده اند که اصرار افراط گرايانه بر آنها مانع از تحقق اهداف و آرمان های منشور شده است. اين مقاله تلاش می کند با بهره گيری از يک رويکرد تلفيقی حقوقی و سياسی، گذشته از اهداف و آرمان های مندرج در منشور، به انگيزه های تدوين منشور ملل متحد و منافع اعضای سازمان ملل در تشکيل و اصلاحات بعدی آن برای رسيدن به اهداف تدوين کنندگان منشور بپردازد و اصلاحات لازم برای دستيابی اين سازمان به اهداف و آرمان های خود را تحليل کند.