اين مقاله با مطالعه انقلاب پيروز مشروطيت ايران درصدد است تا به توصيف عوامل و زمينههايي که به خودانگيختگي يكپارچه ملت ستمكشيده ايران براي مبارزه با استبداد و سركوب و همچنين به دگرگون كردن نظام سياسي, اقتصادي و اجتماعي حاكم منجر گرديد بپردازد. بررسي شرايط انقلاب مشروطيت حاکي از وجود استبداد و ستم شاه و دربار بر ساير اقشار مردم حكايت ميكند كه بگونهاي طبيعي و ضروري, مقتضيات زمان را براي رخداد انقلاب آماده مينمود و در نتيجه, اين نفرت عمومي از بيدادگري به جنبشي انقلابي تبديل شد. با تکيه بر يافتههاي کرين برينتون در کتاب "کالبدشکافي چهار انقلاب" بنظر ميرسد که انقلاب مشروطيت ايران نيز تا حدود زيادي با الگوي چهار انقلاب مورد مطالعه برينتون همخواني و يکنواختي دارد. علائمي همچون وجود يک حکومت استبدادي و بيدادگر, عدم توانايي آن در سركوب شديد و كامل انقلابيون و همچنين شيوع انديشه آرماني و آزاديخواهي در ميان انقلابيون که در فراهم كردن زمينههاي عيني و ذهني لازم و كافي انقلاب نقش اساسي داشت در انقلاب مشروطيت ايران نيز قابل مشاهده بود. اما آنچه که مورد غفلت برينتون واقع شده است وجود عوامل خارجي و نفوذ قدرتهاي بزرگ جهاني و منطقهاي در پيدايش و پيروزي انقلاب است که در مورد انقلاب مشروطيت ايران بر اساس شواهد و مدارک غير قابل انکار، رقابت موجود ميان دو دولت قدرتمند رقيب يعني روسيه و انگلستان براي کسب نفوذ بيشتر در ايران زمينه مناسبتري را براي اين انقلاب مردمي فراهم نمود. دولت انگلستان با استفاده از نارضايتي عمومي از شرايط موجود و پادرمياني و حمايت از انقلابيون که عمدتا تحت نفوذ روحانيون، روشنفکران و "تجار و کسبه" قرار داشتند تحول انقلابي را بگونهاي مسالمت آميز رقم زد تا رقيب خارجي بدون احساس نگراني از دور رقابت خارج شده و زمينه را براي گسترش نفوذ خود بر سراسر ايران مهيا گرداند.