فرهنگ بعنوان مجموعهاي پيوسته از پندارهاي ارزشي و رفتار اجتماعي اعضاي يك جامعه كه در گذر زمان به پايداري رسيده باشد، هيچگاه و در هيچ جامعهاي بصورت كامل و بدون تاثير از فرهنگها و جوامع ديگر شكل نگرفته است. ارزشها و رفتار اجتماعي مردم در دورههاي مختلف تاريخي دستخوش تغيير و تحول شده كه از جمله آن محصول كنگره وستفالي 1648 يعني جامعه و فرهنگ ملي است كه بخاطر برخورداري از عوامل قدرت برتر، از دو طريق اجبار و اقناع به ديگر جوامع تسري يافت. اين مقاله ضمن تجزيه و تحليل ارزشها و رويدادهاي مهم تاريخ باستان تا معاصر در پي آن است كه رفتار اجبار آميز جهانيسازي و اقناع كننده جهانيشدن را مورد بررسي قرار دهد و در نظر دارد نشان دهد كه اقتصاد بازار آزاد با هدف حذف محدوديتهاي مرزي تلاش ميكند تا بعنوان فرهنگ جديد و با شعار جهانيشدن، ارزش خود را مطرح و تكميل نمايد و چنانچه بتواند اين ارزش را با نظام حكومتي مطلوب خود همراه و عجين نمايد، بالاجبار جهانيسازي تكميل گرديده و بيترديد تمدن جديدي تشكيل خواهد يافت كه نتيجهاي جز انتقال قدرت عالي جوامع به سرمايهداران بزرگ و غلبه و رواج زبان واسط انگليسي در پي نخواهد داشت.