انقلاب اكتبر 1917 فرصتي را براي كمونيستهاي روسيه پديد آورد تا در سايه نظريههاي ماركس و لنين، يك حكومت انقلابي سوسياليستي را تشكيل داده و با تشويق شورش داخلي پرولتاريا و حمايت خارجي كمينترن از آن، در پي مرحله بعدي كه تحريك انقلاب در كشورهاي صنعتي بود برآيند و زمينه وقوع انقلاب جهاني پرولتاريا را فراهم نمايند. اما مقاومت شديد اردوگاه متفق غربي در مقابل چنين انقلابي سبب شد تا حكومت انقلابي روسيه به رهبري لنين و به رغم مخالفت طرفداران انقلاب جهاني، از در مصالحه با كشورهاي صنعتي برآمده و ضمن مذاكره و انعقاد قراردادهاي صلح با اين كشورها، راه توسعه سوسياليسم در جهان را بصورتي غيرمستقيم و از مسير تحريك انقلاب شرق جستجو كند. در اين مسير جديد از نقشه لنين است كه نقش و جايگاه ايران مجددا به اوج اهميت تاريخي خود باز ميگردد و بعنوان گذرگاه و دروازهاي براي انقلاب شرق در نظريه ”امپرياليسم به مثابه آخرين مرحله سرمايهداري“ و ديگر نوشتههاي لنين و رهبران حكومت انقلابي مطرح ميشود. در اين دوره از حاكميت سوسياليستي بر روسيه، نگاه و برداشت لنين از نقش و جايگاه ايران همواره تعيين كننده ابعاد روابط دو كشور و ميزان اهميت آن بوده است. اهميت چنين برداشتي موجب شد تا پس از تسلط كامل ارتش سرخ بر سراسر خاك روسيه و تأمين امنيت در مرزهاي دو كشور، نيروهاي نظامي خود را وارد ايران كند و ضمن اشغال بندر انزلي و تحريك كمونيستهاي ايراني به تشكيل جمهوري شوروي، خواستار برقراري سريع رابطه ميان دو كشور، انعقاد عهدنامه مودت ايران و شوروي 26 فوريه 1921 و همچنين تشكيل يك حكومت مستقل و ملي مقتدر و يكپارچه در كشور گردد.