در جهان رقابتي امروزي، يكي از ابزارهاي مهم براي ايجاد تحول و بقاي سازمان و رسيدن به هدفها و رسالتهاي موردنظر، عنصر انسان است. با آغاز هزاره سوم، هر روز نقش منابع انساني پررنگ تر شده و اكنون از آن به عنوان تنها عامل كسب موفقيت و مزيت رقابتي پايدار در سازمان ياد ميشود. هوش عاطفي، مهارتي است كه دارنده آن مي تواند از طريق خود آگاهي، روحيات خود را كنترل كند، از طريق خود مديريتي آن را بهبود بخشد. از طريق همدلي تأثير آنها را درك كند و از طريق مديريت روابط به شيوه اي رفتار كند كه روحيه خود و ديگران را بالا ببرد. امروزه هوش عاطفي به عنوان نوعي هوش تبيين شده است كه هم شامل درك دقيق هيجانهاي خود شخص و هم تعبير دقيق حالات هيجاني ديگران است. هوش عاطفي، فرد را از نظرهيجاني ارزيابي مي كند، به اين معني كه فرد به چه ميزاني از هيجان ها و احساس هاي خود آگاهي دارد و چگونه آنها را كنترل و اداره مي كند. نكته قابل توجه در راستاي هوش عاطفي اين است كه تواناييهاي هوش عاطفي ذاتي نيستند، آنها مي توانند آموخته شوند. لزوم پرورش فروشندگاني كه داراي توانايي خود مديريتي باشند باعث شده تا توانمندسازي نيروي فروش به عنوان يك پارادايم جديد توجه بسياري از صاحبنظران مديريت را به سوي خود جلب نمايد. كوبرگ بر اين باوراست كه مديران و كاركنان هر دو از مزاياي توانمندسازي منتفع خواهند شد. توانمند سازي با پرورش احساس كفايت نفس و با بوجود آوردن آزادي عمل براي فروشندگان اين فرصت را بوجود خواهد آورد تا تواناييها و مهارتها، بهبود و موجبات اثر بخشي سازمان فراهم گردد، از سوي ديگر توانمندسازي با پرورش فروشندگاني با انگيزه و توانا به مديران امكان خواهد داد تا در برابر پويايي محيط رقابتي از خود عكس العمل سريع تر و مناسب تر نشان دهند. فروشنده اي كه داراي هوش عاطفي بالايي باشد به يقين سهم بسزايي در موفقيت يا برتري سازمان خواهد داشت. از آنجا كه هوش عاطفي قابل يادگيري است، بنابراين پرورش فروشندگاني با هوش عاطفي بالاتر مي تواند بسيار موثر باشد.
شابک : 978-600-7411-19-3