چکیده :

اقتباس از آثار ادبی شیوه¬ای شناخته شده و مرسوم در سینما است. بسیاری از فیلم¬های برجسته و ماندگار در عالم سینما از متون ادبی اقتباس شده ¬اند. سئوالی که در این رابطه به ذهن می¬آید این است که آیا در اقتباس ادبی، باید به متن اصلی کاملاً وفادار باقی ماند؟ به عبارتی اقتباس یعنی انتقال ادبیّات به سینما؟ یا برعکس، اقتباس، ترجمۀ ادبیّات به زبان سینماست؟ برای روشن شدن این مسأله نسخۀ 1970 فیلم سیاوش، اثر بوریس کیمیاگروف، کارگردان تاجیکستانی را که از شاهنامۀ فردوسی اقتباس شده است؛ بررسی و به این نتیجه رسیده¬ ایم که کیمیاگروف به خاطر انتخاب غلط در شیوۀ روایت، استفادۀ بیش از اندازه از عنصر دیالوگ، عدم درک صحیح از حرکت و پویایی¬که از عناصر بُنیادین سینماست، استفادۀ نامناسب از عنصر رنگ؛ عدم استفاده از تکنیک¬های مؤثّری چون: تدوین، فید و کات و فلاش¬بک و... ساختار فیلم را از لحاظ هنری، ضعیف و بیشتر آنرا به یک فیلم بی¬روح تبدیل کرده ¬است. فیلم کیمیاگروف دچار بی¬زمانی و عمومیّتی شده¬ است که در اصل اثر ادبی دیده نمی¬شود. عدم استفاده از اشارات سمعی و بصری برای تأکید عینی بودن زمان، باعث فدا شدن زمان ذهنی فیلم شده¬ است. کیمیاگروف، با وفاداری به متن اثر ادبی از دراماتیزه کردن فیلم بازمانده و نتوانسته¬ است از تکنیک¬های خاص سینمایی که بر پویایی فیلم می¬افزاید بهره جوید. کیمیاگرف در فیلم سیاوش با اقتباس وفادارانه از متن، شکست خورده است.

کلید واژگان :

اقتباس، سیاوش، شاهنامه، فردوسی، کیمیاگروف.



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک