چکیده :

زمینه و هدف: افسردگی، دومين اختلال رایج روان شناختی است که در رأس فهرست بيماري هاي روانی قرار گرفته و با عود و بهبود علائم بيماري هاي مزمن جسمی رابطه مستقيمی دارد. پژوهش حاضر با هدف، اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتيکی و رفتاردرمانی شناختی بر افسردگی بيماران زن مبتلا مولتيپل اسکلروزیس انجام شد. روش بررسی: این پژوهش نيمه تجربی با دو گروه آزمایش و کنترل، در بيماران مبتلا به مولتيپل اسکلروزیس مراجعه کننده به کلينيک هاي کاردرمانی و فيزیوتراپی استان همدان انجام شد. این بيماران در پرسشنامه سلامت روان (یک انحراف پایين تر از معيار(، نمره گرفته بودند. نمونه گيري به صورت تصادفی مبتنی بر ملاک در هرگروه بود که 18 نفر انتخاب شدند. 1 ساعته، تحت آموزش قرار گرفتند و با استفاده از مقياس -1/ گروه هاي آزمایش طی 16 جلسه 5 در سال 1995 ارزیابی شدند. تحليل داده ها )Lovibond( افسردگی، اضطراب و استرس لاویبوند با استفاده از آزمون تحليل واریانس یک طرفه و آزمون تعقيبی توکی صورت گرفت. یافته ها: در این مطالعه، بين ميانگين نمرات افسردگی گروه آزمایشی رفتاردرمانی دیالکتيکی و گروه درمانی شناختی با گروه کنترل، تفاوت معنی داري وجود داشت. همچنين بين ميانگين نمرات افسردگی گروه آزمایشی رفتاردرمانی دیالکتيکی و گروه درمانی شناختی، تفاوت معنی دار .)p>0/ بود ) 001 نتیجه گیری: نتایج مطالعه حاضر نشان داد در حوزه درمان و زمينه کار با افرادي که در حالت بحران، درد و رنج هيجانی به سر می برند؛ رفتاردرمانی دیالکتيکی و رفتاردرمانی شناختی با توجه به ماهيت آن می تواند کارا و نویدبخش باشد.

کلید واژگان :

رفتاردرمانی شناختی؛ افسردگی؛ مولتيپل اسکلروزیس.



ارزش ریالی : 350000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک