مديريت توسعه روستايي در ايران همانند ساير سطوح مديريتي از گذشته دور تا كنون با چالشهاي ساختاري و مسائل و مشكلات عديدهاي روبرو بوده است. از يك سو، با توجه به تغيير شرايط و مقتضيات زماني، ديگر ساختار سنتي اعمال مديريت در مناطق روستايي قادر به حل مشكلات كنوني نبوده و از ديگر سو، ساختار مديريت جديد روستايي كه مبتني بر مشاركت مردم در امور و برنامهريزي از پايين به بالا است به دلايل متعدد از جمله بومي نشدن و مداخله گسترده دولت و عواملی مانند آن نتوانسته است. مشكلات روستاهاي امروزي را به نحوی مطلوب برطرف سازد. بنابراين، پايداري روستاها علاوه بر نیاز به حفظ الگوها مديريتي بومي در راستاي توسعه پايدار و ايجاد نظم و ثبات ممكن است، بلكه همزمان، به همراه تغييرات فضايي و مكاني در جهان، ضرورت تغيير ساختاري و الگويي بر اساس مدیریت جهادی مبتنی بر فرهنگ جامعه به طور عام و فرهنگ روستا به طور خاص براي رويارويي با تغييرات محيط بسیار ضروري به نظر ميرسد. بنابراین،فرايند مشاركت روستائیان در امر توسعه روستایی به عنوان يك نظام كاركردي در سطوح كلان، مياني و خرد با كاركردهاي افزايش ثبات اجتماعي، تقويت روحيه همبستگي، كاهش تعارضات گروهي، شكوفايي استعدادها و بروز خلاقيت و تقويت روحيه مسئوليت پذيري همراه است. تحقق این امر نیازمند تحقق مدیریت جهادی در جهت تقویت مشارکت¬های مردمی و ارتقاء اعتماد و انسجام روستائان در امر توسعه میباشد. در اين راستا ضمن اشاره به نظریه الگویی پارسونز شاخصهایی چون فردگرايي، خاص گرايي،عاطفه گرايي، انفعال گرايي و انتساب گرايي به عنوان موانع تحقق مشاركت اجتماعي در مسير توسعه يافتگي روستایی مطرح گردیده است. متقابلاً، راهكارهايي چون تقویت و گرایش شهروندان روستایی به جمع گرايي، عام گرايي، خردگرايي، فعال گرایي به منظور تحقق مشاركت اجتماعي در توسعه اقتصادي و اجتماعي روستا اشاره شده است.
کلید واژگان :مدیریت جهادی، توسعه روستایی، مشاركت اجتماعي، عزم ملی، متغيرهاي الگويي
ارزش ریالی : 300000 ریال
با پرداخت الکترونیک