چکیده :

در ديدگاه پساساختارگرانه لاکان، سوژه پس از عبور از «سطح خيالي»، به «ساحت نمادين» قدم می‌گذارد و آنجاست که توهّم‌های کودکانه فرو می‌ريزد و فرد دچار فقدان می‌شود. کودک پيوسته ميل دارد به عالم کودکانه سطح خيالی رجعت کند و می‌کوشد با «اُبژه‌های ديگريِ کوچک» به آن عالم يگانگی و اتّحاد تقرّب جويد. امّا از آنجا که در ساحت نمادين، زبان بر انسان مسلّط است و گريز از آن امکان‌پذير نيست، چنين تقرّبی فقط تقرّبی نسبی و گذراست. آرای مولانا جلال‌الدّين محمّد بلخی درباره سير رشد روان انسان را نيز می‌توان از گذرگاه اين نظريه مورد توجّه قرار داد. از ديدگاه مولانا، روح- که از سرچشمه و مبدأ اصلی خود جدا شده است- پس ازعبور از سطح خيالی، به اين جهان (ساحت نمادين) قدم گذاشته است و پس از آنکه مدّتی در اين جهانْ سرگرم تعلّقات دنيوی و گرفتار «زبان» می‌شود، درمی‌يابد که از اصل خود دور شده است (مهم‌ترين وجه تشابه نظر لاکان و مولانا نيز در همين تسلّط زبان بر انسان است). درنتيجه، می‌کوشد به مبدأ نخستين خود تقرّب جويد و با اُبژه‌های ديگريِ کوچکی چون پيران و مظاهر الله، و دل و سماع عارفانه که هرکدام نشانی از عالم مبدأ او هستند به اصل خويش نزديک شود. در اين جستار، نگارندگان برآنند تا ابتدا سير رشد روانی را از ديدگاه لاکان توضيح دهند، سپس اين نظريات را در آرای مولانا بررسی کنند.

کلید واژگان :

رشد روانی، زبان، سوژه، لاکان، مولانا



ارزش ریالی : 600000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک