اگـرم بـه جنّـت آری، چـو نبـاشی در کنــارم           هـمـه تن بسوزد آن جـا ز فـراق و هجـر یارم

اگـرم بــری بـه دوزخ بـه مـیـــان دود و آتـش          چـو تو باشی در کنـارم، من گلـم تو گلعـذارم

همـه روز و شب نگاهـم به اشارت تو ای یار           که کنی تو غمزه، ای دل ز فـراق تو، شـرارم

نه به غیـر تو نگاهـی، نه به بار کس پناهـی          چـو تـویی نگـارِ هـر شب بـه کجـا نظـر بـر آرم

چو منم عاشق و معشوق و تویی رمز تمنّـا            به منِ"فاضـل"مسکین، رخ نمـا که بی قرارم              "فاضل"

کیومرث خانبابازاده
کیومرث خانبابازاده ارسال شده در 1395/04/01 10:37:39
شعر شما را خواندم و از آن لذت بردم . در یک جمله باید گفت: روان و دلنشین بود
ابراهیم محمدی
ابراهیم محمدی ارسال شده در 1395/09/19 12:11:39
سلام.سپاس از لطف شما استاد بزرگوار جناب خانبابازاده. چون همدمی برای همرقصی ندارم با واژه ها می رقصم . در شاعری دست و پا می زنم و گرنه من کجا و شعر ناب کجا...