واژه جهانی شدن از سالهای پایانی دهه 2000 و به طور مشخص از آغاز هزاره سوم میلادی، بارها در ادبیات اقتصادی-سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. بهطور کلی نظر بر این بوده است که این مفهوم، با چشمپوشی از وجوه ملیتی، منطقهای و نژادی برای همه کشورها بهکار برده شود. در بررسیهای اخیر پژوهشگران ایرانی، واژه لاتین به دو معنای جهانی سازی و جهانی شدن استفاده شده است. آنچه بهطور کلی از این دو واژه مستفاد میشود این است که اولی فرایندی است جهانی، پویا، برنامهریزی شده و جهتدار و دومی به فرایندی گفته میشود که کشورها بنابر دلایل داخلی در اختیار میکنند. جهانی شدن بهطور اساسی به یکپارچهسازی ابعاد اقتصادی، فن شناختی، اجتماعی و سیاسی اقتصادهای کل جهان باز میگردد. جهانی شدن دربرگیرنده چندین فرایند عظیم است که با تاریخ آمیخته شده است و بنابراین، طی زمان چهرههای متفاوت از خود نشان میدهد. به طور کلی این واژه موارد زیر را در بر میگیرد: گسترش پیوندهای جهانی، سازماندهی زندگی اجتماعی در مقیاس جهانی، رشد هوشیاری جهانی و سرانجام تحکیم جامعه جهانی.
عبارت جهانی شدن نیروی برانگیزندهی زیادی دارد. برخی آن را فرایند سودمندی تلقی میکنند که اجتناب ناپذیر و برگشت ناپذیر است و برخی دیگر به آن از منظر ترس و خصومت مینگرند و بر این باورند که نابرابری و فقر را در میان کشورها و درون کشورها افزایش میدهد. این عده اعتقاد دارند که جهانی شدن چیزی بیش از فقر و محنت، بویژه برای کشورهای فقیر نخواهد داشت. مفهوم فقر نیز افزون بر تحقیقات
آکادمیک، در مباحث نهادهای مالیه بینالمللی در دهه 1990 مورد توجه قرار گرفته و همانطور که دیتون[1] اشاره کرده است، مباحث توسعه اقتصادی بیشتر به کاهش فقر نظر داشته است تا رشد اقتصادی. فقر همانگونه که آشکار است، ابعاد متعددی دارد (ذهنی، انتزاعی، نسبی و مطلق،پولی و غیر پولی). اندازهگیری فقر هنوز موضوعی کلیدی باقی مانده است و همانگونه که راوالیون[2] اشاره کرده است، واگرایی در ارزیابی تاثیرات جهانی شدن بر فقر، بیشتر از تفاوت در تعریفها دادهها و فرضیههای اندازهگیری ریشه میگیرد ( Kanbur and Lusting،:2000 87).
تحقیقات نشان میدهد در میان بعضی از کشورهای در حال توسعه، حتی با وجود افزایش درآمد در هر دو طبقه فقیر و غنی، نابرابریها افزایش یافته است. گسست فقر و غنا از جمله مشکلات اقتصادی و اجتماعی در گسترهی جهانی میباشد که با رشد فزاینده جمعیت نه تنها تعدیل نشده است بلکه عمق و گسترش بیشتری نیز یافته است. ارتقای سطح استانداردهای زندگی و متقابلا کاهش توان افراد و جوامع در نیل به این استانداردها، تصویر کاملا متفاوتی از زندگی را پدید آورده است که مقایسه آن دو، منجر به ایجاد حس محرومیت نزد بسیاری از شهروندان جهانی گردیده است (ساعی، 12:1386). یکی از دلایلی که جهانی شدن و فقر را به هم مرتبط میسازد، عمومیت دادن مثالهای خاص فقر به پیشرفتهای جهانی است. برای مثال زمانی که کاهش تقاضای جهانی از کالاهای کشوری به کاهش قیمتهای آن منجر میشود، دولت برای فرار از رکود از رکود احتمالی و بهبود شرایط اقتصاد داخلی ممکن است مجبور به گرفتن وام از بازارهای سرمایهی خصوصی یا صندوق بینالمللی پول باشد. در چنین وضعیتی، مردم شرایط بسیار سختی را تجربه خواهند کرد که پیامد آن کاهش قدرت خرید بسیاری از مردم، بویژه گروههای کم درآمد، گسترش نابرابری و افزایش فقر است. اقتصاددانان نشان میدهند که جهانی شدن موجد افزایش تخصصگرایی و تولید جهانی شده است که سرانجام رشد اقتصادی برای کشورها را در پی دارد در نتیجه نمیتوان گفت که جهانی شدن موجد فقر است (رحیمی بروجردی، 1391: 256).
بانک جهانی[3] در گزارشی با عنوان «رشد برای فقرا خوب است» یادآور میشود، فقرا از رشد اقتصادی منفعت زیادی خواهند برد، بویژه آنکه سیاستهای رشد همراه با سیاستهای ضدتورمی و آزادسازی اقتصادی باشد. نکته شایان توجه در مورد منتقدان اینگونه گزارشها این است که آنان میگویند سیاستهای تبعیض آمیز برخی از کشورها مانع از ایجاد رشد مناسب برای کشورهای فقیر است تا آنان بتوانند توسط آن فقر را کاهش دهند.
فرآیند جهانی شدن تأثیر چشمگیری بر ساختار فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی بر جای گذارده و همچنین بر نقش و اهمیت شهرها و بویژه کلانشهرها به مثابه نیروی محرکه توسعه اقتصادی- اجتماعی در مقیاس ملی و منطقهای افزوده است. جریان سرمایه به شیوهی معینی در سراسر جهان در حال افزایش است. طیف گستردهای از تولیدات فرهنگی کشورهای مختلف در مکانی واحد در دسترس همگان قرار گرفته است و دولتهای ملی دیگر تنها نهاد تاثیرگذار بر زندگی و عقاید مردم نیستند. در واقع روند جهانی شدن حكايت از تبديل شدن روستاها به شهرها و تبديل شهرها به كلانشهرها را دارد. به بیان دیگر، روند شهري شدن اجتماع بشري به علاوه جهاني شدن اقتصاد، پديده كلانشهرها را پيش آورد كه خود اين پديده در مسير تحولات هزاره سوم داراي چالشها و بحرانهاي جدي میباشد. از سوی دیگر، انتخاب مناطق مستعد و توسعه يافتهتر براي مكان گزيني فعاليتهاي اقتصادي سرمايهگذاران خارجي، موجب تشديد عدم تعادل در توسعه مناطق ميگردد.
ضعف اقتدار دولتها كه از نتایج این فرآیند است توان اجرايي آنها را براي حمايت از طبقات كم درآمد و مناطق محروم تضعيف ميسازد و بدين ترتيب نابرابريهاي اجتماعي و عدم تعادلهاي منطقهاي تشديد ميشوند كه روندي خلاف توسعه پايدار است. افزايش فقر در شهرها, دسترسي ناكافي به مسكن و خدمات اصلي شهري، گسترش زاغه نشيني و مسكنهاي غير قانوني، سيستم حمل و نقل ناكافي، بيگانگي شهروندان، رقابت شغلي و اقتصادي نابرابر، ويراني محيطزيست، تراكم جمعيت و بحرانهاي اجتماعي از جمله مواد مخدر و ... از چالشهاي پيش روي كلانشهرها در این حیطه است. بیگمان شهرهای کشورهای درحالتوسعه ازجمله تهران نیز ناگزیر به ارائه راهکارهایی جهت کاهش آثار منفی جهانی شدن و بهرهگیری از فرصتهای آن هستند.