شناخت:

مفاهيمي مانند «علم، آگاهي، شناخت، دانستن و فهميدن» همه به يك معنا به كار مي‏روند. با وجود اين، مفهوم علم و شناخت كاربرد بيشتري دارد.  از نظر فلاسفه، مفهوم «علم و شناخت» يكي از روشن‏ترين و بديهي‏ترين مفاهيم است و نه تنها  تعريف نيست، كه اساسا تعريف آن امكان ندارد؛ زيرا مفهوم روشن‏تري از آن وجود ندارد كه معرّف آن واقع شود و عباراتي كه در تعريف علم و معرفت به كار مي‏رود، در واقع تعريف حقيقي آن نيست، بلكه تعيين مصداق موردنظر در مبحث خاصي است اگر قرار باشد توضيحي درباره علم و شناخت داده شود بهتر است بگوييم: علم عبارت است از: «حضور خود شي‏ء يا صورت جزئي يا مفهوم كلي آن نزد موجود مجرّد.

  از نظر روان‏شناسان، شناخت به فرايند كسب، سازمان‏دهي و استفاده از معلومات ذهني اطلاق مي‏شود فلاول (1985Flavell,) در تعريف شناخت مي‏گويد:

شناخت در روان‏شناسي اشاره به فرايندهاي رواني دارد كه حاصل ذهن آدمي بوده و منجر به «دانستن» مي‏گردد. اين فرايندها شامل يادآوري، ارتباط دادن، طبقه‏بندي كردن، نمادسازي، تجسّم يا تصوّر، حلّ مسئله و تخيّل و رؤياپردازي مي‏شود

راههای شناخت:

   انسان ازبدوتولد نسبت به محيط خويش كنجکاو بوده و تلاش كرده است كه مسائل پيچيده وبغرنج زندگي خودرا حل كند. روش هايي كه انسان براي حل مسائل يا پاسخ دادن به سئوال هاي خودانتخاب كرده، متفاوت بوده است. منابعي كه انسان به كمك آنها برمسائل خودچيره گشته است، عبارتند از:

1-     تجربه   

2-     قیاس

3- نظر صاحب نظران

4- شناخت از طریق وحی

5- روش علمی