مدل سازي تقاضاي انرژي در بخش کشاورزي ايران با استفاده از مدل سري زماني ساختاري (STSM)
1395/02/20 13:53:02
مقطع : کارشناسی ارشد
دانشگاه : صنعت آب و برق (شهید عباسپور) تهران
تاریخ دفاع : 1392/06/27
اساتید راهنما : دکتر حمید آماده
اساتید مشاور : دکتر نادر مهرگان
اساتید داور : دکتر علی امامی میبدی
مشاهده سایر پایان نامه های میثم حداد
در سال¬هاي اخير تقاضاي انرژي در بخش کشاورزي ايران افزايش چشم گيري داشته است. از اين رو مدل¬سازي صحيح تابع تقاضاي انرژي، براي اتخاذ سياست¬هاي کاهش مصرف و همچنين پيش بيني براي تامين به موقع با هزينه کم، داراي اهميت زيادي است. در تحقيق حاضر با استفاده از مفهوم روند ضمني و ايجاد يک مدل فضا – حالت، با بکارگيري الگوريتم کالمن فيلتر، مدل ساختاري تقاضاي انرژي در بخش کشاورزي برآورد شد. داده¬هاي مورد استفاده در اين تحقيق به صورت سري زماني سالانه طي دوره زماني 1389-1353 بود. نتايج حاکي از هموار و صعودي بودن روند ضمني تابع تقاضاي برق و روند تصادفي و غير خطي تابع تقاضاي نفت¬گاز است. با توجه به آماره نسبت راستنمايي مناسب ترين حالت براي ابرپارامترها، حالت تصادفي بودن سطح و ثابت بودن شيب روند (مدل سطح نسبي با انتقال) براي تابع تقاضاي برق و تصادفي بودن سطح و صفر بودن شيب (مدل سطح نسبي) براي تابع تقاضاي نفت¬گاز تشخيص داده شد. به منظور مقايسه¬ي ضرايب بدست آمده، از روش¬هاي ARDL، ECM و FMOLS براي تابع تقاضاي نفت گاز استفاده شد.کشش¬هاي قيمتي و درآمدي تقاضاي برق در کوتاه¬مدت و بلندمدت کمتر از واحد برآورد شد. بنابراين سياست¬هاي قيمتي و درآمدي براي کاهش مصرف کارايي لازم را ندارند و تغيير در سيستم آبياري از غرق آبي به قطره¬اي و باراني پيشنهاد مي¬شود. نتايج حاصل از پيش بيني، روند افزايشي تقاضاي برق را نشان داد. از اين رو مديران و برنامه ريزان بايد با اتخاذ سياست¬هاي کارآمد از يک طرف تقاضاي برق را کاهش دهند و از طرف ديگر برق مصرفي در اين بخش را تامين کنند. کشش قيمتي تقاضاي نفت¬گاز در کوتاه¬مدت و بلندمدت کمتر از واحد برآورد شد. همچنين کشش درآمدي در کوتاه¬مدت و بلندمدت کمتر از واحد مي¬باشد. ضريب تعداد تراکتور در هر هکتار سطح زير کشت که نشان دهنده حساسيت تقاضاي نفت¬گاز به تغييرات تجهيزات و ماشين آلات کشاورزي است، 34/0 بدست آمده است.
استفاده از مدل¬هاي بخشي براي تحليل تقاضاي انرژي، برآوردي صحيح تر از تقاضاي انرژي را به دست مي¬دهد چرا که در هر بخش ممکن است متغيرهاي توضيحي، اثرات متفاوتي بر متغير وابسته داشته باشند. در اين تحقيق با استفاده از روش اقتصادسنجي داده¬هاي ترکيبي و با تقسيم بندي استان¬هاي کشور با توجه به درجه توسعه يافتگي بخش کشاورزي آن¬ها، تابع تقاضاي انرژي در بخش کشاورزي طي دوره زماني 1390-1381 برآورد شد. بعد از انجام آزمون¬هاي تشخيصي، مدل اثرات ثابت جهت برآورد انتخاب گرديد و از روش حداقل مربعات تعميم يافته برآوردي (EGLS) تابع تقاضاي انرژي برآورد شد. نتايج در هر سه گروه استان¬هاي توسعه يافته¬تر، کمتر توسعه يافته و توسعه نيافته حاکي از است که کشش¬هاي درآمدي تقاضاي برق و نفت گاز مثبت و به جز کشش درآمدي برق در استان¬هاي توسعه نيافته در بخش کشاورزي، کمتر از واحد بدست آمد. کشش¬هاي قيمتي تقاضاي برق و نفت¬گاز در بخش کشاورزي طبق انتظار منفي و کمتر از واحد است. بنابراين سياست¬هاي قيمتي کارايي لازم جهت کاهش مصرف در اين بخش را ندارند و بايد با جايگزيني وسايل و تجهيزات برقي، ماشين آلات و ادوات نفت گاز سوز با کارايي بالاتر، همسو با افزايش توليد محصولات اين بخش، مصرف اين دو حامل انرژي را کاهش داد.