مقطع : کارشناسی ارشد
دانشگاه : شهید چمران اهواز
تاریخ دفاع : 1390/07/30
اساتید راهنما : سرکار خانم پروین گلی زاده
اساتید مشاور : جناب اقای دکتر جوکار
اساتید داور :
مشاهده سایر پایان نامه های لیلا عبداله زاده رامهرمزی
چکیده: ما در این رساله به دنبال اثبات این موضوع نیستیم که مولوي در آثار خود نظام يا نظامهاي فلسفي منسجمي را ارائه کرده است. به عبارت ديگر هرگز اين ادعا وجود ندارد كه مثلاً نظريات و آراءانديشمنداني چون فرويد، هايدگر و هگل ... كه در غالب نظامهاي فلسفي پيچيده اي مطرح شدهاند در اشعار و سرودههاي مولوي به تمام و كمال و با همان پيچيدگي به چشم ميخورند، اما اين اعتقاد وجود دارد كه در طي اعصار مختلف، با توجه به آنكه انسان و موضوعات مربوط به آن از موضوعات مشترك ادبيات و فلسفه است، همواره ارتباطي تنگاتنگ ميان اين دو حوزه وجود داشته است از اين روي پذيرفتني است كه گاه صاحب نظري در قالب ادبي و ديگري به صورت ارائه نظامي فلسفي، نظرياتي را مطرح كنند كه كمابيش با يكديگر هم راستا باشند. بنابراين، اين مسأله كه مولوي در آثار شگرف خود تنها در حكم يک شاعر ظاهر شده كه اثر خود را با آرايههاي ادبي و ساير فنون شاعرانه آراسته است، تعبيري ساده از اينانديشمند بزرگ محسوب ميشود. اما ازآنجا كه مولوي، انسان و هستي را از محورهاي اصلي تفکر خود قرار داده است، با وجود رنگ و بوياندیشه عرفاني اش، بي شك توانسته است به ژرفاي وجود و روان انسان دسترسي پيدا كند و از اين رهگذر فلسفهي وجودي او را بررسي كند و فيلسوفانه برخي از جنبههاي وجودي او را نشان دهد. به همين جهت چندان دور به نظر نميرسد كه باور كنيم قرنها بعد از او انديشمندان و متفكرانی همچون دیالکتیکالهای جدید از جمله هگل در غالب نظامهاي فلسفي پيچيده و البته منظمآراي او را بيان كرده باشند. يادآوري اين نكته هم ضروري است كه مولانا از فلسفه به عنوان يك ابزار فلسفي در جهت بيان انديشههاي عرفاني خود استفاده كرده است و هيچگاه به دنبال تبيين نظام فلسفي خاصي نبوده است. همچنین ما در این پژوهش به طور مشخص ملاحظات فلسفی مولانا را در خصوص انسان و هستی بررسی کرده ایم.