مقطع : دکتری
دانشگاه :
تاریخ دفاع :
اساتید راهنما :
اساتید مشاور :
اساتید داور :
مشاهده سایر پایان نامه های زهرا قنبرپور
مساله مرگ از مهمترین مسائلی است که در طول تاریخ و قرون ،همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است،به طوری که بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه ،بخشی از اندیشه های خود را به بررسی این پدیده و ابعاد گوناگون آن اختصاص داده اند.فرهنگ غنی ایرانی –اسلامی نیز که در زبان فارسی جلوه گری میکند،سرشار از اندیشه های ژرف و شگرف در باب مرگ است.
در دنیایی که زنجیرهای تعلقات آن، جان انسان را به بند کشیده و از گرد و غبار نفسانیات آن، بر آئینه دل ها، زنگار معاصی نشسته و امید رهایی از محبس این خاکدان تیره، رخت بربسته.چگونه می توان دل به پرواز بست و از حصارهای سر به افلاک کشیده آن، بدر رست. اما باید دانست، قفل هر زنجیری را مفتاحی و زنگار هر آئینه ای را مصقالی است. مفتاح زنجیر جان ها، رهنمود پیران و مصقال دل ها، تأدیب ایشان است. لذا وجود ایشان برکتی است آسمانی و دم های زندگی بخش آنان، برای مردگان این مدفن خاکی، مسیحایی است. از این پیران وارسته که انوار وجود تابناکش از ورای قرن ها همچنان روشنایی بخش عالم جان ها بوده و آفتاب جمالش از مشرق جان ها فروزان است، کسی نیست غیر از مولانا جلال الدین محمد بلخی. مولانا، آفتاب دین و معرفتی است که طلوعش در عالم خاک به درازای زمان و فروغش در عالم جان به فراخنای ازل و ابد است.
به نظر میرسد که این شاعر بزرگ ایران زمین،یعنی مولانا جلال الدین محمد بلخی ،بیش از سایرین در آثار خود به مقوله مرگ پرداخته است. مولوی در مثنوی خویش آرای حکیمانه و عارفانه خود را بیان داشته است.در این پژوهش سعی بر آن است تا ابتدا نظرات و اندیشه های ناب این بزرگوار با عنایت به اثر مذکور وی، استخراج ،تدوین و بررسی گردد و سپس به تحلیل آن به عنوان نماینده اصلی و اصیل از حوزه ادبیات حماسی و عرفانی در ادب پارسی ،پرداخته شود ونتیجه گیری کلی ارائه گردد.با توجه به اهمیت موضوع،بخشی را نیز به نمادها و سمبل های مربوط به مرگ در اثر مثنوی اختصاص داده شده است.