1-صید مطلب تا کنـــــی، بگریز از خود همچو تیر

چون کمــــان حقله بر خود این قدر مایل چرا؟!

2-سازش گـردون به دونان یک دو روزی بیش نیست

زود اندازد چــــــو بــــردارد فلاخن سنگ را

روزگار آخــــر ستمگـــــر را ستمکش می کند

شیشه مـــــی سازد مکافـــات شکستن سنگ را

3-کی تواند تافت بازوی زبـــــان قفـــل سکوت؟

با خموشـــــی می توان داد دل از دشمن گرفت

4-نباشد زینتــــی جز گوهــــر دل، اهل عرفان را

مرصّع پوشی ما، همچـــــــو دریا از درون باشد

5-یاری خُـــــردان برد، کار بـــــزرگان را ز پیش

صف شکافی تیـــــــغ، از پهلوی جوهر می کند[1]

6-حرص می نالد به خود، چون سیم و زر گردد فزون

کف غنــــــی هر چند گردد، دل گداتر می شود

 

[1] - واعظ قزوینی در جای دیگر در همین مضمون گوید:

با کوچکــــــان بیامیـــــــز، تا روشناس گـــــردی

گــــــر چه جلــی بُود خط ، بی نقطه نیست خوانا

محسن تأثیر تبریزی، با تأسی از واعظ قزوینی در همین معنی گوید:

به چشم کــــم مبین تا می توانـــــــی جانب خُردان

که گردد هر کجا خطی که هست از نقطه خوانا تر

آخرین پسندیدگان : دکتر رجب توحیدیان