تقی دانش(مستشار اعظم)
محمد تقی ضیاء لشگر متخلص به دانش ، در سال 1240 شمسی در تهران چشم به جهان گشود و پس از فراگرفتن مقدمات ادب و معلوماتی که در آن زمان برای کسانی که خود را برای تصدی مشاغل دیوانی حاضر می ساختند، ضروری بود. در ایام جوانی در خدمت مرحوم میرزا علی محمد صفا خوشنویس، به فرا گرفتن هنر خطاطی پرداخت و در محضر مرحوم ملا عبد الصمد یزدی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، فنون عربیت و ادب و حکمت و علومی را که در آن زمان مورد توجّه خاص دانشمندان و ارباب ذوق و معرفت بود، فراگرفت و به مطالعه و تصفح دیوان شعرای ایران و عرب همت گماشت. دانش در آغاز خدمات دولتی خود در دبیرخانه میرزا علی اصغر اتابک به شغل منشی گری اشتغال داشت و پس از مدتی به آذربایجان(تبریز) در خدمت دیوان انشاء ولایت عهد به سر آورد.(دیوان، 1383، مقدمه: الف). دانش در وصف ترکان تبریزی گوید:
بدیدی حافــظ ار ترکـان تبریزی نبخشیدی
سمرقنـــد و بخارا را به خال تُرک شیرازی
(دیوان، 1383: 209)
سپس در اوایل مشروطیت در جرگه آزادیخواهان درآمد و آثار منظوم و قصاید غرّا که در حمایت از آزادی و نکوهش رژیم استبدادی سروده، نماینده آن دوره از عمر اوست. بعد از سقوط محمد علی شاه و استقرار مشروطۀ دوم در سال 1327 هجری قمری، به سمت ریاست عدلیۀ فارس منصوب شده در مصاحبت سهام الدوله والی ایالت، به سرزمین سعدی و حافظ رهسپار گردید و آنجا اقامت جست. بعد از آن سال ها سمت ریاست دبیرخانه ولات فارس را تعهد می کرد و با فضلا و شعرای شیراز همدم بود. وی در سنین اخیر حیات نستباً طولانی خود به تهران بازگشت و ایام بازنشستگی و دوران نهایی عمر خویش را در پایتخت گذراند و به دیدار دوستان و سخن سرایان تهران -که محضرش را مغتنم شمرده و در ایام خانه نشینی از خرمن ذوق و دانش وی خوشه چینی می کردند - صرف اوقات می کرد تا این که در بیست و پنجم اسفند سال 1326 شمسی چشم از جهان فروبست.(همان، مقدمه: الف).
سبک شعری تقی دانش:
مرحوم علی اصغر حکمت، در خصوص شعر و سبک شعری دانش می نویسند:« در قصیده سرایی شیوۀ قدما و مخصوصاً انوری و ظهیر فاریابی را تتبع بسیار کرده و به آن از نظر احاطه کامل به زبان و ادبیات عرب، چاشنی مخصوص بخشیده و سبکی خاص خویش پدید آورده که هم از حیث پختگی و انسجام الفاظ و جزالت بیان و هم از کثرت معانی و نکات دقیق و هم از لحاظ روانی و روشنی عبارات در دوران خویش کمتر نظیر داشت بلکه فرد و یکتا بود.»(همان: ب).
مرحوم علامه جلال الدین همایی در این خصوص می نویسند:« مرحوم دانش شاعری به تمام معنی استاد بود و فنون و دقایق این هنر را به خوبی می دانست.گنجینه ای سرشار از لغات و اصطلاحات و اطلاعات متفرقۀ علمی و ادبی که برای شعرای کهنه کار مکتب قدیم دربایست است، در مخزن حافظۀ نیرومندش ذخیره داشت...در انواع شعر از قصیده و غزل و قطعه و... دست داشت و لیکن طبعاً قصیده سرا بود و در این شیوه از اساتید قدیم مخصوصاً خاقانی پیروی می کرد و به اسلوب او، لغات و اصطلاحات علمی و ادبی فارسی و عربی را در اشعار خود به کار می برد.»( همان: ه- و).
دانش در قصیده حماسی می گوید:
مسعود سعــدم در سخـــن خاقانی شروانیم
کـــــاخ رفیـــع فضـل را من بانیم من بانیم
بر من به چشم لطف بین ای وارث کسری و جم
در شعر حسان العجم دانم که خود مـی دانیم
(دیوان، 1383: 124)
در جای دیگر بر خلاف عقیدۀ پیشین گوید:
...من نـــــه آن شاعــر تبریزی قطران نامم
آرزومنـــــدی مـــــدح شه مملان چکنم
من نــــه شروانی و آن افضل دین خاقانی
رخ پـــی شعر سوی درگه خاقان چکنم...؟
(همان: 755)
مرحوم هوشنگ میر مطهری( داماد شاعر) در خصوص شعر و سبک شعری تقی دانش می نویسند:«دوران تاریخی مصادف با ادوار زندگی این شاعر را محققان دوران بازگشت ادبی نام نهاده اند...بازگشت ادبی که در تاریخ ادبیات ایران از آن نام برده می شود از آن جهت است که پس از رکود و بی رونقی و کسادی بازار ادب در دوران صفوی و نادر و زندیه و اوایل دوران قاجار پیدا شد بر اثر یک رشته پیوند های نو که از خارج مرز های ایران و کوشش ارباب قلم در داخل ایران به ادبیات ایران خورد چنانکه فرهنگ های کبیری در ادب فارسی در خارج از ایران تدوین شده و تحقیقات نوینی در ادبیات عرب و تاریخ اسلام و مخصوصاً شیعه در داخل ایران انجام و به زبان فارسی منتشر گردید و در سایۀ یک آرامش نسبی در عصر طولانی ناصری، آمادگی های فکری در محیط پیدا شده و این جنین در عصر مظفری متولد شد، یعنی آثار تحولات فکری از خارج و داخل در این دوران به طرز خاصی از الهامات شاعران و نویسندگان و ارباب قلم در محیط فضل و دانش آن روز پخش شد. در این بازگشت گذشته از توجه به افکار تازه ای که از مغرب زمین در ایران راه یافته بود، توجهی خاص در طرز نگارش با تتبع در دیوان های اشعار قدما مخصوصاً به دوران اولین شکفتگی ادبیات ایران بعد از اسلام پدید آمد و بعد ها به کمالات معنوی و عرفانی که در قرن ششم و هفتم در عرفان ایران پیدا شد، نظرها دوخته شد و این دو معنی در بیان شعرای این عصر دیده می شود. مقلدین و تضمین کنندگان قصاید و غزلیات و کلیۀ قالب های شعری از عنصری شاعر مدیحه سرا و منوچهری عاشق وصف طبیعت و ناصر خسرو شاعر متکلم و سنائی و مولوی ستاره گان قدر اول آسمان عرفان و خاقانی که بسیاری از این معانی را در اشعار خود به نحوی خاص گرد آورده بود، زیاد در این عصر دیده می شوند. دانش نیز در همین سیر پرآشوب و فتنۀ دوران زندگی خود، مثل این است که جمیع این سیر فطری از عشق ورزیدن به وصف طبیعت و مدیحه سرایی به عنوان ستایش مظاهر قدرت ازلیت و قصاید کلامی به تبعیت از ناصر خسرو و اشعار بلند عرفانی هم طراز سنایی و سرودن مثنویات به شیوۀ مولوی و احیاء تاریخ باستان به سبک فردوسی در بحر خاص و غزلیات دلکش به استقبال از سعدی و حافظ با مضامین بکر و دیگر انواع سخن مانند ابن ایمین و بسحاق اطعمه و... حتی قصاید آزادی خواهانه را در آثار خود گرد آورده و به دنیای ادب عرضه داشته است. از این جهت می توان گفت که دانش احیاء کننده جمیع سبک ها و طرز های بیان مطالب بعد از اسلام در عصر خود بود. در دیوان های به جای مانده از دانش که بالغ بر بیست و چهار مجلد است از این که شاعر گاه و بیگاه این سلطه و عظمت را در خود حس نموده و خود را با اساتید بزرگ از قبیل خاقانی، ناصر خسرو می سنجیده زیاد به چشم می خورد و صراحتاً در اشعار خود می گوید فضیلت آنان بر من فضیلت تقدم زمانی است.» (دیوان، 1383: ی- یا).
با مطالعۀ بیانات مرحوم دکتر هوشنگ میر مطهری معلوم می گردد که منظور ایشان از جمیع سبک ها و طرزهای بیان مطالب که دانش تحت تأثیر آن ها قرار گرفته است، تنها دو سبک شعری خراسانی و عراقی بوده است، در حالی که نشانه هایی از مضامین مکتب وقوع و واسوخت و همچنین سبک اصفهانی- هندی را نیز می توان در لابه لای معانی و مضامین شعری دانش سراغ گرفت.
در بند سوم ترکیب بند معروف وحشی باقی با عنوان«شرح پریشانی» چنین آمده است:
...نرگس غمـــــزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پــــــــر شکنش هیـــچ گرفتار نداشت
این همـــــه مشتری و گــــرمی بازار نداشت
یوسفــــــی بود ولــــی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خـــــــریدار شدش من بودم
باعث گرمــی بازار شدش مـــن بـــــــودم
(دیوان وحشی بافقی)
تقی دانش از حیث وزن و قافیه و ردیف به استقبال شعر وحشی بافقی رفته و با تأسی از مکتب وی(وقوع گویی)، واقعیت را بر زبان رانده و خطاب به معشوق این گونه می سراید:
عشق مــــــن داد بـــــه بازار نکوئیت رواج
پیش از این حسن تو ایـــن رونق بازار نداشت
(دیوان،1383: 276)
تقی دانش با تأسی از وحشی بافقی، شاعر مسلّم مکتب وقوع یا واسوخت، رک و بی پرده خطاب به معشوق می گوید:
حلقـــه حلقـه مکن آن زلف که از مار نترسم
گر چـــــه بسیار بتـرسیـده ام این بار نترسم
(همان: 500)
خضر(ع) از جمله شخصیت هایی است که در ادب فارسی، بخصوص ادب عرفانی با عزت و احترام یاد شده است، اما شعرای سبک هندی نظیر: صائب و دیگران با آشنایی زدایی و هنجارگریزی، که از خصایص سبکی منحصر به فرد آنان به شمار می رود، نگاه متفاوتی از شعرای گذشته نسبت به شخصیت خضر(ع) ابراز داشته اند. دانش با تأسی از شعرای سبک هندی نظیر صائب ، خطاب به خضر(ع) این گونه می سراید:
از عمـر ابد ای خضر! بر گوی چه بردی سود
آینــــــده چـــو بگذشته دان حاصل ایامت
(دیوان، 1383: 363)
تنهای قمی، از شعرای معروف سبک هندی و دوره ی صفوی ، بر خلاف هنجار دیرینۀ ادب فارسی، که در آن بیشتر به سوختن عاشق(پروانه) در آتش عشق اشاره رفته است، در خصوص سوختن معشوق(شمع) می گوید:
محال است این که معشوق از محبت بی خبر باشد
مگو پروانه تنهــا سوخت، آتش نیز می سوزد
( صیادان معنی، 1390: 976)
تقی دانش، با تأسی از تنهای قمی و همنوا با وی و بر خلاف اکثریت شعرا، می گوید:
اگر پروانــــه سوزد، شمـع هم از سوز ننشیند
ببیــن در عاشق و معشوق، عهد دوستداری را
(دیوان،1383: 241)
از جمله ی موارد منحصر به فرد سبکی در دیوان اشعار تقی دانش که دلبستگی و علاقه ی وافر وی را به سبک هندی و شعرای برجسته ی این سبک، نظیر: صائب تبریزی، بیشتر از سبک های شعری دیگر نمایان می سازد، «تکرار معنی و مضمون» است. این خصیصه ی بارز سبکی که قطعاً تحت تأثیر شعرای سبک هندی، نظیر صائب است در دیوان وی، نسبت به جنبه های سبکی دیگر از بسامد بسیار بالایی بر خوردار است. با جرات تمام می توان مدّعی شد که بعد از صائب تبریزی، تقی دانش، یگانه شاعری است که تکرار معانی و مضامین در اشعارش به وفور یافت می شود. فرق اساسی که مابین معانی و مضامین تکراری تقی دانش با مضامین تکراری صائب تبریزی وجود دارد، آن است که تقی دانش یک مضمون را در جاهای مختلف و آن هم در عرض یک بیت تکرار می کند، یعنی مضمون در دو مصراع بیت عجین گشته و احتمال جدا سازی آن منتفی است. در حالی که تکرار معانی و مضامین شعری صائب تبریزی به نوعی دیگر بوده و به شکل تمثیل(اسلوب معادله) است ،یعنی صائب برای یک مضمون تکراری که اکثراً در مصراع اول بیت مطرح می سازد، در مصراع دوم تمثیلات متفاوتی ذکر می کند و در جاهای دیگر مضمون تکراری که همان تمثیل است، در مصراع دوم بیت قرار می گیرد. به عبارت دیگر مضامین شعری صائب به شکل«تکرار نا تکرار» است.
نمونه هایی از تکرار معانی و مضامین در شعر تقی دانش:
1- کس نیـــــــــارد مر بنایی کرد بر آب استوار
این جهان آب است و انچ اندر جهان نقشی بر آب
(دیوان، 1383: 268)
که داند آنکـــــــه در ایـــن خاکدان اقامت کرد
جهان و آنچــــه در آن هست جمله نقش بر آب
(همان: 270)
2- این جهان هچون سراب و این همه غولان در آن
تشنه را گو هـــــان و هان نفریبدت لمع سراب
(همان: 267)
تشنـه را گو رهبـری در آب در این دشت نیست
رهبـــــرش غــول بیابان است و آن لمع سراب
(همان: 268)
نفریبــــــــد ار کـــــه غـول بیابانت از سراب
از ره بـــــــدر مــــرو که کنــد نفس گمرهت
(همان: 371)
3- خوش نهادند این دو نام اندر جنان و در جحیم
وصل را خوشتر نشاط و هجــر را بدتــــر عذاب
(همان: 267)
نعمـــــت فـــردوس چیست نقمت نار الجحیم
وصل تو خوشتر نشاط و هجــر تو بدتــر عذاب
(همان: 269)
4- ز اندام تو شمیـــــــم بهشت از چه می رسد
ز آن آب و خــــــــاک اگر نسرشتند پیکـــرت
(همان: 282)
ز آب کوثــــــــر و تسنیـــم یا ز خاک بهشتی
به حیــــــرتم ز چــه آب و گِل آفریده خدایت
(همان: 290)
سرشتت ار کــــه نبــاشد ز آب و خاک بهشت
ندانمـــا که بنای تو از چه آب و چه گِل است؟
(همان: 307)
5- بر ما رطبی ز آن لب شیریــن نه نصیب است
ای وعـده ی خرمــای تو چون وعده ی عُرقوب
(همان: 266)
به عمـــــــر گفتـــــه مــــرا بوسه ای دهمت
به سال وعـــده ی عُرقوب بهــــر خرمایی است
(همان: 330)
دلــــــــدار تــــو را بوسه ای از آن لب شیرین
گر وعــده دهـــــد وعده ی عُرقوب به خرماست
(همان: 349)
آثار تقی دانش:
1-دیوان هزار غزل 2- دیوان قصاید3-دیوان مقطعات 4- نوشین روان در شرح سلطنت انوشیروان 5- ن و القلم شرح حال خطاطان در سه جلد 6- بحر محیط در دوازده جلد 7- بحیره خلاصه ای از بحر محیط 8- اکسیر اعظم در چهار جلد 9- لآلی شاهوار به امر وزارت فرهنگ 10- جنّت عدن به سبک بوستان 11- فردوس برین به شیوۀ گلستان 12- تذکرۀ صدر اعظمی 13- وجوه تسامی و امثال حکم 14- دیوان حکیم سوری در سه جلد 15- تذکره آش کشکیان به شیوه ی بسحاق اطعمه 16- بیان حقیقت در شرح حال و بعضی از آثار دیگر از قبیل هجویات و غیره( دیوان، مقدمه: له)
«دور زمان»
بی ثبات است فلک دور زمـــــان می گذرد
نگــذری گر ز جهــان از تو جهان می گذرد
مصلحت دیــــد خود امــروز به فردا مفکن
تا تو اندیشه کنـــــی دور زمــان می گذرد
جوی ها می رود از دیـــده چــون رود مرا
مگــر از چشم مــن آن سرو روان می گذرد
خُم شکن صبح به میخانه پی خُم شکنی است
بین چنین روز چـــه بر باده کشان می گذرد
عیش با مطــرب و می خوش گذرد گر بر یار
چون به خلـوت بروی خوشتر از آن می گذرد
آگهـــی نی به دل این مدعیان راست ز عشق
آنقـــــدر هست که حرفی به زبان می گذرد
شیخک عــــام فریب از برِ چشمـم بگذشت
همچو گرگــــی که برِ چشم شبان می گذرد