تجرید و تجــــرّد ره کاشانه ی عشق است

هر خانه که بر دوش کنی خانه ی عشق است

گوشی شنوا جــــوی اگر مــــرد سماعی

آفاق پــــر از نغمه ی مستانه ی عشق است

مجنون پــــــی آوارگی از خانه عبث رفت

آوارگــی آن است که در خانه ی عشق است

آن شعله که عالـــــم همــه پروانه ی اویند

ای کاش بدانند کــــه پروانه ی عشق است

بی پــــــرده نهان است رخ عشق در آفاق

این بارگه عام نهانخــــــانـه ی عشق است

عشق است خرابـــــــی که عمارت نپذیرد

معموره ی عالـــم همه ویرانه ی عشق است

دل از کف آشفتــــــــه دماغـــان نرباید

آرایش زلفی که نـــه از شانه ی عشق است

پیــــــران حقیقــــت همه طفلان طریقند

پیر خـــرد آن است که دیوانه ی عشق است

فیّـــــاض! سر انگشت تو دور از لب ما باد

کس محـرم ما نیست که بیگانه ی عشق است