محمدکاظم کهدویی محمدکاظم کهدویی
1394/04/26 11:28:22
ماه دیدار فرخ پسر (پژوهشی دیگر پیرامون مادر سیاوش)

محمدکاظم کهدویی*

دانشیار دانشکدة زبان و ادبیات دانشگاه یزد

احمد حیدری**

کارشناس ارشد ادبیات فارسی دانشگاه یزد

چکیده:

داستان سیاوش، از داستانهای جذّاب شاهنامه است که فردوسی، سیاوش را از تولد تا کشته شدن، به عنوان نماد پاکی، صداقت و بزرگ منشی، نمودار ساخته است. نکتة قابل تأمّل در این داستان، گمنامی مادر سیاوش است، که باعث شده، حدس و گمان ها در خصوص شخصیت و هویّت وی، متفاوت به نظر بیاید. هر کدام از این نظریه ها، در عین نو بودن، نقص ها و اشکالاتی دارد، و پژوهشگرانی چون: خالقی مطلق، اسلامی ندوشن، و آیدنلو، در پژوهش و نظر خویش، با تردید و شک و احتمال بدان پرداخته و هرکدام به یکی از موارد  مربوط به مادر سیاوش اشاره کرده اند.

در این مقاله، به طور مختصر به بیان فرضیه های مختلف در خصوص هویّت مادر سیاوش، و نقد نظریات ارائه شده، با جمع بندی و ترکیب دیدگاههای ارائه شده و حذف نکاتی که بیشتر بر پایۀ حدس وگمان بوده ، نظریه ای ترکیبی و کاملتر(تا حد امکان) ارائه خواهد شد.

کلمات کلیدی: سیاوش، مادر سیاوش، کاووس، سودابه،

مقدمه:

  داستان سیاوش، از دلکش ترین و جذّاب ترین داستانهای شاهنامه است که حدود سه هزار و هفتصد بیت را به خود اختصاص داده است و این نشان از توّجه خاص شاهنامه سرایان و فردوسی به این شخصیت دارد1. پاکی، صداقت و و بزرگی و بزرگ منشی این شاهزاده، که او را پاک ترین و اهورایی ترین شخصیت شاهنامه ساخته، در جای جای داستان نمودار است2. جلای وطن و کشته شدن او در توران، دل هر نازک دلی را به خشم می آورد، ولی نکته قابل تأمّل این داستان، گمنامی مادر سیاوش است، که باعث شده تا حدس و گمان ها در خصوص شخصیت شاهنامه و هویّت مادر سیاوش متفاوت و گاه ضد و نقیض به نظر بیاید. تردید نویسندگان مقاله ها، درارائۀ نظر خویش، با استفاده از کلماتی مانند «احتمالاً»، «به گمان نگارنده»، «شاید» و...3، و واگذاری کار قضاوت و نتیجه گیری نهایی و پذیرش یا عدم آن به خواننده، نشانگر این مطلب است.

داستان سیاوش:

     روزی طوس و گیو و چند پهلوان دیگر ایرانی برای شکار به نزدیکی مرز توران می روند. در آنجا با دختری زیبا، روبرو می شوند، که در آن دشت تنها مانده است و بر سر  تصاحب او بین طوس و گیو نزاعی در می گیرد. نام و نشان او را می پرسند و آن دختر در پاسخ، خود را «خویش گرسیوز» معرفی می کند و می گوید از ترس پدر که در حالت مستی قصد کشتن او را داشته، به آنجا گریخته است و مسلماً پدر و مادرش بعد از این جویای حالش خواهند شد. طوس و گیو، حکمیت برای تصاحب دختر را به کاووس، شاه ایران، می سپارند و دختر را به نزد وی می برند4. کاووس با دیدن آن دختر ماه روی، به یکباره به او دل می بندد و او را به همسری بر می گزیند:

       به هر دو سپهبـد چنین گفـت شـاه     که کوتاه شد بـر شمـا رنـج راه

گوزن است اگر آهوی دلبر است    شکاری چنین از در مهتر است

(شاهنامه، 8:3)

  کیکاووس، دختر را به حرمسرای خود می فرستد و مدتی بعد سیاوش از او زاده می شود. پس از به دنیا آمدن سیاوش، دیگر هیچ نشانی از مادر سیاوش در شاهنامه به چشم نمی خورد. تمامی داستان ورود مادر سیاوش در شاهنامه تا خروج او از داستان، در چهل و چهار بیت آمده است.

 

پیشینۀ تحقیق:

استاد خالقی مطلق در مقالۀ «نظری دربارۀ هویت مادر سیاوش» با اشاره به صورت کهن تر داستان، سودابه را دختر افراسیاب و مادر سیاوش دانسته که سپس عاشق پسر خود شده، ولی چون عشق مادر به پسر خوشایند نبوده، برای سیاوش مادر تورانی دیگری از خاندان افراسیاب ساخته و در آغاز داستان افزوده اند. (خالقی مطلق، جلال، 1386، 324)

استاد اسلامی ندوشن، در مقالۀ «سودابه و فدر»، «مادر سیاوش را زن تورانی ناشناس و سودابه همسر اول کاووس دانسته که ماجرای او، به « فدر» همسر« تزه »  به ناپسری‌اش «هیپو لیت» در افسانه های یونان باستان شباهت دارد(اسلامی ندوشن، محمد علی، 1355، 68 – 70)

سجاد آیدنلو، در مقاله ای با عنوان«فرضیه‌ای دربارۀ مادر سیاوش» ، مادر سیاوش را «پری» دانسته که در طول زمان و مراحل گذر داستان از اسطوره  به حماسه، به هیأت متناسب با داستان حماسی، یعنی دختری زیبارو و دلربا در آمده است.».( آیدنلو، سجاد، 1388، صص 64 – 74)

ابهام های موجود در داستان سیاوش و هویّت مادر او:

  علاوه بر بی نام و نشان بودن مادر سیاوش در شاهنامه و تمام  منابعی که به شرح زندگی او و فرزندش پرداخته‌اند، انتخاب این زن به عنوان همسر از طرف کاووس، بدون بررسی اصل و نژاد زن5، عدم حضور خانوادۀ دختر در ادامۀ داستان، و در نهایت، بیرون رفتن ناگهانی او از داستان بدون ذکر هرگونه علتی، بر ابهامهای داستان افزوده است، همچنین وی در معرفی خود، یکبار در نزد طوس و گیو، خود را «خویش گرسیوز» و در نزد کاووس خود را «نبیرۀ گرسیوز» می خواند.در نزد طوس و گیو:

بدو گفت من خویش گرسیوزم      به شاه آفریدون کشد پروزم

       (شاهنامه، 8:3)

و در نزد کاووس:

ورا گفت از مام خاتونـیـم              ز سوی پـدر بـر فـریـدونـیـم

    نیایم سپهدار گرسیوز است       بر آن مرز خرگاه او مرکز است

 (شاهنامه، 9:3)

       البته در جهت رفع نواقص یاد شده، بویژه عدم حضور مادر سیاوش، در ادامۀ داستان «در برخی از دستنویسهای دیگر، مانند دستنویس لندن مورخ 841، و دستنویس بی تاریخ لنینگراد، در محلی دیگر از داستان، یعنی پیش از ملاقات سیاوش با سودابه در شبستان، گزارشی دراز یکی در 15 بیت و دیگری در 21 بیت، دربارۀ مرگ مادر سیاوش ساخته‌اند، که در عدم اصالت آن ها کوچکترین تردیدی نیست، ولی این روایتهای الحاقی نشان می‌دهد که برخی کاتبان متوجه شده اند که بدون هیچ اشاره ای به سرنوشت بعدی مادر سیاوش، داستان دارای نقص است...»6. (خالقی مطلق، 1386: 324 و 325) تفاوت در ابیات وارد شده در خصوص مرگ مادر سیاوش نیز تردید درخصوص الحاقی بودن آنها را افزایش می دهد؛ چنان که «بنا بر متن دستنویس فلورانس، علت یاد نشدن ازمادر سیاوش در ادامۀ داستان این است که او هنگام زادن فرزند در می گذرد:    

     یـکی مـاه دیـدار فرّخ پسر        که بر مادر آورد گـیتی بـه سـر

چو آن شاهزاده ز مادر بزاد       هم اندر زمان مادرش جان بداد»

                                                                 (همان، 1386: 326)

       امّا این ابیات در ملحقات متن انتقادی حمیدیان به شکل زیر آمده است، که کاملاً با ابیات بالا متفاوت است.

به فرمان شه چون بسیجید کــار     برفت از جهان مادر شهریـار

سیاوش به گاه اندر آمد چو دیو      برآورد بر چرخ گردان خدیو7

هویّت مادر سیاوش در منابع تاریخی و مراجع:

از آنجا که در شاهنامه، نامی خاص برای مادر سیاوش ذکر نشده، یافتن هویّت وی در فرهنگ ها و مراجعِ دیگر در ذیل اعلام خاص بی ثمر است و تنها در ذیل اسامی «سیاوش»، «سودابه»، «کاووس» و «دشت دغوی» (محل پیدا شدن مادر سیاوش) می توان اطلاعاتی هر چند ناقص دربارۀ مادر سیاوش به دست آورد8.

       در «یشت ها» به داستان معروف شکار پهلوانان ایرانی در دشت دغوی اشاره و مادر سیاوش، دختری تورانی از نوادگان گرسیوز دانسته شده است، که کاووس با دیدنش به او عاشق می‌شود و او را به همسری بر می گزیند و... . (پور داوود، 1377، ج2: 231 و 232)

 در تاریخ بلعمی، در خصوص پادشاهی کیکاووس چنین آمده: «پس این کیکاووس را پسری آمد، سیاوخش نام کردش و به همه جهان اندر، ازو نیکو روی تر نبود. کیکاووس او را به رستم داد و گفت او را، به سگستان برو... و در ادامه آمده است: «و این کیکاووس دختر ملک ترک را به زنی کرده بود، دختر افراسیاب را، و افراسیاب این دختر را فرستاد، بود بی خواسته و سالی زمان خواسته بود تا مال بفرستد... پس چون سیاوخش باز بلخ آمد و جامه های ملوکان اندر پوشید و به سلام پدر شد، زن کیکاووس، دختر افراسیاب، بر سیاوخش عاشق شد و او را بر خویشتن خواند و سیاوخش فرمان او نکرد و گفت پدر را بی وفایی نکنم...». (بلعمی، 419:1383)

در مروج الذّهب آمده که کیکاووس رو به یمن نهاد، پادشاه یمن وی را به اسارت گرفت و دختر وی، سُعدی، عاشق بر او شد، و با او و همراهانش مهربانی کرد، رستم پس از چهار سال او را نجات داد و سُعدی همراه وی به ایران آمد و «درباره پسرش سیاوش، فریبش داد» و حکایت پناه بردن سیاوش به ملک ترکان (افراسیاب) و به همسری گزیدن دختر او و کشته شدن سیاوش رخ داد. (مسعودی، 1370: 221 و 222)

در تاریخ ثعالبی(غرر اخبار ملوك الفرس و سيَرهم) داستان زادن سیاوش اینگونه است که: «کیکاووس با کنیزکی که زیبارویی مانند او دیده نشده بود، و به او بخشیده بودند، همبستر گشت و سیاوش از او بزاد که چون ستاره یی درخشان بود و چون ماهی تابان، و آن کنیزک از دست برفت؛ پس کیکاووس سیاوش را به رستم سپرد و...» (ثعالبی، 1368: 114) و سیاوش در زیبایی و برومندی بی همتا شد و در ادامه در بیان داستانِ «سیاوش با همسر پدر وی، مشهور به سودابه، دختر پادشاه حِمیر» چنین آمده است که: «سودابه سیاوش را از دور بدید و بر او همان رسید که بر همسر عزیز مصر با یوسف صدیق...»(همان: 115)

و در ذکر «ولادت سیاوش بن کیکاووس» چنین می گوید که «کنیزک زیبای بی همتایی به حضور  کیکاوس تقدیم شده بودکه با او به یک بستر در آمد و سیاوش چون اختر تابان و ماه درخشان از او متولّد گردید و مادر بمرد و...»(همان: 75)

همین روایت در «الکامل» ابن اثیر برای زاده شدن سیاوش از مادر ناشناس بیان شده است که در آنجا نیز کاربرد فصل مجهول (فُعِِلَ) نشان از این می دهد که هویّت مادر سیاوش از نظر نویسنده و با توجه به منابع مورد دسترس وی نامعلوم بوده است9. (ابن اثیر، 1345، ج 3: 279)

مؤلّف آثارالبلاد، نیز به عشق سُعدی، زن کیکاووس به سیاوش، و آغاز نهادن مراوده، و امتناع سیاوش از او، و افترای سُعدی از بیم کیکاوس و شکایت ِ سیاوش اشاره کرده است. (قزوینی،1373: 192)

در تاریخ گزیده، مادر سیاوش دختری از تخم گرسیوز دانسته شده که پهلوانان او را در شکارگاه یافتند و «کاوس او را از پهلوانان ستد و سیاوش ازو بزاد... به تهمت سودابه زن کاووس که برو عاشق بود [سپاه برداشت] به ترکستان رفت» و در آنجا کشته شد. (مستوفي1364: 88)

 نویسندۀ حبیب السیَر، با صراحت، سیاوش را فررند کاوس از منکوحۀ غیر سودابه می داند که شمس و قمر از انوارش رشک می بردند و سودابه در نگاه اوّل از عشق سیاوش بی‌صبر گشته است. (غیاث الدین حسینی، 1362، ج 1: 193)

در برهان قاطع نیز بدون ذکر نام مادر سیاوش، آمده که سیاوش عاشق مادراندر (نامادری) خود، سودابه، شده بود و بر آتش رفت و... (خلف تبریزی 1357، ج 2: 869)

در منابع متأخّر و فرهنگهای جدید نیز همه به همان ابیات شاهنامه نظر داشته اند و تنها تفاوت منابع اخیر، این است که همگی براساس لایه های بیرونی داستان سیاوش، سودابه را دختر شاه هاماوران دانسته اند، که بر فرزند شوهر خود عاشق شده است.

 

فرضیه های متأخرین:

در میان نظریه های شاهنامه پژوهان معاصر، دو دیدگاه به صورت کلّی وجود دارد. در نگاه اول خالقی مطلق معتقد است: «در صورت کهن تر داستان، سودابه دختر افراسیاب و مادر سیاوش بوده که سپس عاشق پسر خود شده؛ ولی چون عشق مادر به پسر را خوشایند ندانسته بودند ، برای سیاوش مادر تورانی دیگری از خاندان افراسیاب ساخته و در آغاز داستان افزوده اند، محتمل است که این دگرگونی در اواخر دورۀ ساسانی یا اوایل دوره اسلامی رخ داده باشد و از این رو اوّلاً خود روایت، یعنی سرگذشت مادر سیاوش که در آغاز داستان سیاوخش در شاهنامه آمده است، در مآخذ دیگر راه نیافته و ثانیاً درگذشت این زن پس از زادن فرزند که برای رفع نقص داستان ضروری است، هنوز به خوبی جزم داستان نگشته بوده و...».( خالقی مطلق ، 1386، 324)

وی در جایی دیگر از مقاله، سودابه را نیز مانند مادر سیاوش از توران می داند و احتمال می دهد که هر دو در اصل یک تن واحد بوده باشند.»(همان: 326)

نقد نظریه:

البته خالقی مطلق از ذکر مأخذ روایاتی که سودابه را تورانی دانسته اند، خودداری کرده اند و گویا منظور ایشان کتبی چون تاریخنامه طبری یا تاریخ کامل و حبیب السیّر بوده است، که هر سه به طور صریح سیاوش را از منکوحۀ غیر سودابه و فرزند کاووس می دانند و در ضمن پذیرفتن هویّتی تورانی برای سودابه، به عنوان مادر اصلی سیاوش، ابهام دیگری در داستان افزوده است و آن مساله داستانهای مربوط به حمله کاووس به هاماوران( یمن )، شکست شاه هاماوران، پذیرش ازدواج تحمیلی« سودابه »  و ... است10، که فقط با دوگانه دانستن هویّت مادر سیاوش و سودابه قابل پذیرش است.

دلیل دیگری که پذیرش این نظریه را با شک و تردید همراه می کند، ابیاتی است که در شرح حال سودابه، بعد از عبور سیاوش از آتش آمده است. اینکه مادری به دلیل شکست در عشق با فرزند، تن به سوزاندن فرزند دهد و پس از رهایی و نجات فرزندش آن همه خشمگین شود ، بسیار غیر منطقی به نظر می رسد، آن هم فرزندی با آن همه جمال و صفات شایسته که همه پس از عبور او از آتش به شادمانی می پردازند:

یکی شادمانی بُـد انـدر جهان      مـیــان مـهــان و مـیــان کـهــان

همی داد مـژده یکی را دگــر        کــه بـخشود بــر بـیگـنه دادگــر

همی کند سودابه از خشم موی همی ریخت آب و همی خست روی

 (شاهنامه، 36:3)

       همچنین در ادامۀ داستان، ابیات دیگری مبنی بر یکی نبودن هویّت مادر سیاوش و سودابه دلالت دارد، که در خطاب کاووس به سیاوش بیان شده است :

بدو گفت شاه ای دلیر جوان          که پاکیزه تخمی و روشن روان

چنانی که از مــادر پــارسا          بـزاید شود در جهــان پـادشاه

 (همان: 37)

       در حالی که بعد از این سخنان، کاووس، سودابه را فرا می خواند و با لحنی تند او را سرزنش و ملامت می‌کند:

بر آشفت و سودابه را پیش خواند     گذشتـه سخنها بــر او بر بــرانـد

    که بی شرمی و بد  بسی کرده ای    فــراوان دل مــن بـیـــازرده ای

 (همانجا)

      در ابیات یاد شده، تغییر کلام از پارسا به بی شرم، برای یک شخص، و آن هم در فاصلۀ پنج بیت، قابل پذیرش نیست، و در حقیقت مادر پارسا هرگز آن زن بی شرم ابیات بعد نخواهد بود، و بی شرمی و ناپارسایی سودابه به سبب عشق هوس آلود به فرزند شوهر و تلاش در نابودی سیاوش با توسّل به دروغ در جای جای داستان نمود دارد، و مادر پارسایی که شاه، سیاوش را از او می داند، مسلّماً بدذات ترین زن شاهنامه ( سودابه) نخواهد بود؛ همچنین تنها یک بار عنوان مادر، از طرف سیاوش برای سودابه آمده، آنهم به صورت گمان و پندار، که شاید برای جلب رضایت سودابه و رهایی از دام فریب او  بوده، یا تذکر به این که در جایگاه مادر اوست و این عشق، خیانت به پدر است.

سیاوش از آن پس به سودابه گفت   که اندر جهان خود ترا کیست جفت

... کنون دخترت بس که باشد مرا            نشایــد بجــز او که بــاشد مـرا

سر بــانـوانـی و هـم مـهـتـری         من ایدون گـمـانم که تــو مــادری

(همان: 23)

علاوه بر دلایل مذکور، می توان به این نکته نیز اشاره کرد، که روابط بین سودابه و سیاوش از جنس مادر و فرزندی نیست؛ مثلاً در بازگشت سیاوش پس از هفت سال از زابل به نزد کاووس، سودابه و سیاوش هیچکدام به دیدار یکدیگر نمی روند و حتّی یک بیت از دیدار این دو قید نشده است، تا جایی که سودابه به ناگاه و آن هم پس از یک سال از بازگشت سیاوش، او را می بیند و به او دل می بازد و ... :

بر آمد بر این نیز یک روزگار            چنان بد که سودابـۀ پــر نگــار

زنـاگـاه روی سیاوش بـدیـد           پر اندیشه گشـت و دلـش بررمید

 (همان: 14)

نقد این نظریه:

با توجه به دلایل یاد شده و با توجّه به اینکه در هیچ یک از متون کهن و ...، این دو هویّت (سودابه و مادر سیاوش) یکی دانسته نشده و قید نامادری برای سودابه در همۀ منابع آمده، پذیرش هویّت یکسان سودابه و مادر سیاوش دشوار یا غیر ممکن به نظر می رسد.

نگاه دوم: هویّت مجزای مادر سیاوش و سودابه:

نگاه دوّم در هویّت مادر سیاوش، او را شخصیّتی مجزّا از سودابه می داند و این نگاه با توجّه به ساختار ظاهری داستان است که در آن اشاره به داستان ورود مادر سیاوش در دشت «دغوی» و اتفاقات بعد از آن دارد. بر این اساس، استاد اسلامی ندوشن، با نگرش و دید تطبیقی ادبیات ملل جهان، معتقد است «مادر سیاوش همان زن تورانی ناشناس و سودابه همسر اول کاووس است که ماجرای دلدادگی او به فرزند شوهرش به دلداگی « فدر» همسر« تزه »  به ناپسری‌اش «هیپو لیت» در افسانه های یونان باستان شباهت دارد و در این دو قصّه وجوه مشترکی است که آن دو را به هم نزدیک می کند؛ از جمله وجود دو شاه سبکسر و تیز خشم و پیر، دو شاهزادۀ نوجوان که هر دو به سبب سبکسری پدران، به کام مرگ می روند، و دو نامادری که عاشق بر فرزند شوهر می شوند» (اسلامی ندوشن، 1355: 68 – 70)؛ با این تفاوت که هیپولیت مادری شناخته شده دارد که در واقع ملکه آمازونهاست و در دربار نیای خود «پیتهه» به سر می برد، در حالی که تمام رمز داستان سیاوش ناشناس بودن هویّت این مادر است؛ البته مؤلف، در بررسی داستان سیاوش و شخصیت و هویّت مادر او به ابیات الحاقی بعضی نسخه ها دالّ بر مرگ  مادر سیاوش نیز نظر داشته است11. (همو، 1363: 175)

      همچنین نویسنده، به این نکتۀ ظریف هم اشاره دارد که عشق سودابه به سیاوش و یا به عبارت دقیق تر، سعی سودابه برای نزدیکی به سیاوش، فقط از روی هوس نیست، بلکه سودابه می خواهد که «او (سیاوش) را داماد خود کند و پس از مرگ کاووس در پناه خویشی با او، از فتنه دشمنان بسیاری که در دربار داشته است، در امان بماند12». (همو، 1355: 92) و با شنیدن جواب رد از سوی سیاوش، فکر نزدیک شدن به او و آن عشق گناه آلود، سودابه را در می گیرد.

سیاووش بر تخت زرّین نشست        ز پیشش به کش کرده سودابه دست

بتــان را به شـاه نو آيین نمود           کـه بودند چـون گـوهـر نـابـسود

.... کسی کت خوش آید از ایشان بگوی    نـگـه کـن بـه دیـدار بــالای اوی

.... چو بیرون شود زین جهان شهریــار   تو خواهی بــُُدن زو مـرا یــادگار

نمـانی که آیـد بـه من برگزند               بـداری مـرا همچـو او  ارجـمنـد

(شاهنامه، 3: 21 و 22)

نقد نظر:

این دیدگاه نیز همچون نظریۀ قبلی، با شک و تردید همراه می شود و شاید بیشتر برای مقایسۀ آن با همتای خارجی بوده است.

پیک و کارگزاری ایزدی، برداشتی دیگر از مادر سیاوش:

  فرضیۀ دیگری می‌گوید: «اگر این زن شگفت (مادر سیاوش) در ابیات شاهنامه نام و کام و آرامی ندارد، و آذرخش وار تنها دمی در میان ابرهای رازپوش در پهنۀ آسمان می درخشد ،... از آن روست که در ژرف ساخت اسطورگی داستان او نه یک زن / همسر/ مادر به مفهوم عادی، بلکه پیک و کارگزاری ایزدی و مینوی است»(دوستخواه: 1380: 208) نویسنده، نشانۀ مینوی بودن سرشت مادر سیاوش را در پرسش و پاسخ سودابه و سیاوش می بیند:

و دیگر که پرسیدی از چهر مــن         بیامیخت بـا جــان تو مهر مــن

مــرا آفــریـننده از فــرّ خـویش         چنـان آفـرید ای نگارین زپـیش

تو این راز مگشای و با کس مگوی        مرا جز نهفتن همان نیست روی

(شاهنامه،3: 23)

نقد نظر:

این ابیات نه تنها نشان دهنده هویّت مجزّای مادر سیاوش و سودابه است، بلکه نشان می دهد حتّی در نگاه شخصیّت‌های داستان که در بطن آن حضور دارند، هویّت این شخص، ناشناخته و رازگونه است وگرنه این سؤال، دلیل منطقی و مشخصی ندارد.

«پری»، یا مادر سیاوش:

 همچنین فرضیّه ای دیگر، بر شخصیّت غیر انسانی مادر سیاوش تأکید دارد که: «با تأمّل در داستان شاهنامه و به استناد چند قرینه متنی و برون متنی ... شاید در ساخت و صورت کهن روایت، مادر سیاوش، «پری» در مفهوم باستانی و پیش از زرتشت این موجود اساطیری بوده است که در طول زمان و مراحل گذر داستان از اسطوره  به حماسه، که اصلاً جابه‌جایی و دگرگونی اساطیر نامیده می‌شود، همگام با تغییرات دیگر در اصل روایت، هویّت او نیز به هیأت متناسب با داستان حماسی، یعنی دختری زیبارو و دلربا در آمده است.». (آیدنلو ، 1388: 64)

در این فرضیّه، نویسنده به استناد چند داستان، از جمله داستان عشق دختر اسلم، فرمانروای پریان، به بهمن پادشاه ایران در بهمن نامه، و داستان عشق یک پری به انسان، در سمک عیار، داستان عشق عالم افروز، که او نیز پری است، به سام، در سام‌نامه و ... . احتمال اینکه هویّت مادر سیاوش نیز از پریان باشد، را محتمل دانسته است.(همان: 65-67)

در ترجمة تفسیر طبری، آنچه در خصوص قصّۀ «مولود بلقیس» آمده، بسیار شباهت دارد به داستان پیدا شدن مادر سیاوش، ازدواج او با کاووس، به دنیا آوردن سیاوش، ناپدید شدن وی، رفتن سیاوش در آتش، و...: «و بلقیس زنی بود سخت نیکوروی، چنانکه به وقت او به جهان اندر نیکو روی‌تر ازو نبود، و مادر او پری بود و پدرش آدمی بود». (تفسیر طبری، ج 6، 1342: 1467) در داستان مذکور، وجود شباهتهای فراوان، ذهن را به داستان زندگی مادر سیاوش در شاهنامه فردوسی سوق می‌دهد و می‌توان تمامی بن مایه‌های آن داستان را در داستان زندگی بلقیس با اندکی تفاوت ملاحظه کرد.

خلاصۀ قصّه در تفسیر طبری چنین است که پدر بلقیس(بوسرح) پادشاهی بزرگ و صاحب حکومت یونان بود. روزی هنگام شکار، از سپاه دور افتاد، (ن.ک به داستان شکار پهلوانان ایرانی در دشت دغوی). دو مار سیاه دید که با هم می جنگیدند. غلام پس از کشتن مار سیاه، مار سفید، را بر استری گذاشت و پیش ملک برد و ملک دستور داد تا مار را آب دادند و رها کردند. روزی ملک در سرای خفته بود، چون از خواب بیدار شد، جوانمردی زیباروی را در سرای خود دید، ملک نام ونشان وی را پرسید؛ جوانمرد گفت: من پری‌ام و پسر مهتر پریان هستم و من آن مار سفیدم که تو مرا از دست مار سیاه برهانیدی. آن مار سیاه، غلام پدر من بود و می خواست تا من را بکشد، (ن.ک به داستان مادر سیاوش که در باره فرار خود از دست پدر برای پهلوانان تعریف می‌کند) و تو من را نجات دادی، سپس آن پری می‌گوید که من خواهری زیباروی دارم، به سزای عمل نیک تو، او را به همسری تو در می‌آورم. (ن.ک به ازدواج آن زن با کاووس) و این پری می‌گوید که خواهر من، صورت انسانها را دارد و تو باید، همیشه به مراد او عمل کنی وگرنه تو را ترک می کند، ملک را به نزد پری می‌برند و... .بعد از ازدواج با ملک، آن پری، صاحب پسری می‌شود که نیکو روی‌تر از وی در میان انسانها نبود.(ن.ک به تولد سیاوش و زیبارویی او) سپس آن پری، آن پسر را شیر می‌دهد و هیمه‌ای سنگین فراهم می‌کند و پسر را در میان آتش می اندازد. (ن.ک عبور سیاوش از آتش) پس خبر به آتش انداختن آن پری، پسر را، به ملک می‌دهند و... . ملک از پری علّت این کار را می‌پرسد، و پری به سبب پرسش او و عدم تمکین شاه از کردۀ وی، به ناگاه ناپدید می‌شود و... (ن.ک به ناپدید شدن مادر سیاوش) (همان: 1466 – 1474)

پذیرش اینکه فردوسی، نگاهی به داستان ياد شده داشته که تألیف آن قبل از شاهنامه بوده است، احتمال صحت فرضیّة پری بودن مادر سیاوش را، آن هم نه در مفهوم باستانی، بلکه در گذشتۀ بسیار نزدیک به فردوسی، ممکن می‌سازد.

آیدنلو، در اثبات نظریۀ خویش، وجوه مشترکی را بین مادر سیاوش و پریان بیان می کند  که عبارت است از:

1. زیبایی فوق العادة پریان؛ که این زیبایی در سیمای مادر سیاوش تا به آن اندازه است که طوس و گیو بر سر تصاحب او نزاع می کنند،

توصیف گیو از مادر سیاوش:

بدو گفت گیو ای فریبنده ماه     ترا سوی این بیشه چون بود راه (شاهنامه، 3: 8)

یا توصیف کاووس از مادر سیاوش:

گوزن است اگر آهوی دلبرست          شکاری چنین از درِ مهتر است (همان: 9)

2. عشق کاووس به زنی بی نام و نشان؛

 3. زاده ‌شدن فرزندی زیباروی از او؛ که همه جا صحبت از زیبایی اوست و این زیبایی ، سودابه را بر او عاشق می‌کند و... .

        از دیگر مشترکات پریان و مادر سیاوش، حضور و ظهور پریان در کنار بیشه‌ها و... ، دلربایی آنان از شاهان و شاهزاده‌ها و پهلوانان، و غیبت ناگهانی آنها پس از ازدواج و همبستری و تولّد فرزند است،؛ چنان که گویا پریان «صرفاً برای انجام خویشکاری زایندگی و باروری نمایان می شوند». (آیدنلو، 1387: 74)

با الحاقی ‌دانستن ابیات مربوط به مرگ مادر سیاوش، کلید حلّ معمای زندگی ناتمام وی را، بخشیدن هویّتی غیر مادی (پری) به او می‌ توان دانست؛ علاوه بر مشترکات یاد شده، بیت زیر نیز مستندی دیگر برای یکسانی هویّت مادر سیاوش و پریان می‌تواند باشد:

بدو گفت خسرو، نژاد تو چیست        که چهرت همانند مهر پری است

 (همان: 9)

نقد این نظریه:

در این نظریه نیز با وجود شباهتهای مذکور بین زندگی و شخصیت مادر سیاوش با حالات و زندگی پریان، تفاوتهایی هم در آنها دیده می شود؛ مثلاً پریانی که در داستانهای ایرانی حضور دارند، دارای نام و نشان هستند و در ضمن، آنها بر پهلوانان و شاهان عاشق می شوند، در حالیکه در داستان سیاوش، مادر سیاوش بی‌نام است و کاووس، بر این شخصیت (پری یا ...) عاشق می‌شود.

کنیزک بودن:

فرضیۀ دیگری که به نظر نگارندگان این مقاله، می‌تواند بعضی از ابهام‌های موجود در داستان را رفع کند، پذیرش گفتۀ ثعالبی (ثعالبی، 1368: 114)  در تاریخ وی است که «مادر سیاوش کنیزکی بود و چون سیاوش را به دنیا آورد، خود از دنیا رفت.» پذیرش این فرضیه، اولاً بی‌نام و نشان بودن مادر سیاوش در طول داستان و ثانیاً مرگ بی‌سروصدا و خروج او از داستان را بیشتر قابل پذیرش می‌کند؛ زیرا کنیزکانی که به پادشاهان بخشیده می‌شدند، همگی جزءِ خیل حرمسرایی بوده‌اند که همه بی‌نام و نشان می‌زیسته‌اند و می‌مرده‌اند، و می‌توان ابیات آغاز داستان سیاوش مبنی بر حضور یکی از نوادگان گرسیوز در دشت دغوی را، که با توجّه به عدم پیگیری خانوادۀ دختر برای یافتن این شاهزاده، همانطور که خود در داستان ادّعا می کند، تا حدّی ناقص به نظر می‌رسد، نوعی پوشش بر هویّت اصلی این زن (مادر سیاوش) دانست که به جای کنیزک بودن، فردوسی، او را شاهزاده‌ای معرّفی کرده است، تا سیاوشِ شاهنامة او، اصالتی داشته باشد اصالتي که شاهزادگان و پهلوانان بدان مي نازند، یا یکدیگر را به دليل نداشتن آن تحقیر می‌کنند، و فردوسی نخواسته است تا قهرمان زیباروی شاهنامه، روزی مورد اتهام کنیززادگی قرار گیرد؛ چنانکه در حکایت مشهور هجونامة محمود، او را عملاً کنیز زاده می داند که می گوید:

اگر مادر شاه بانو بدی         مرا سیم و زر تا به زانو بدی

چنانکه در مروج الذهب و تاریخ ثعالبی هم دیده می شود، از مادر سیاوش به عنوان کنیز یاد شده است.

با استناد به سيرِ داستان سیاوش در شاهنامه و ابیات مربوط به آن و فرضیه های متعدّد مذکور، کتب تاریخی و اطلاعات موجود در فرهنگ‌ها (ذکر شده در پی‌نوشت) می‌توان می توان گفت که:

اولاً سودابه و مادر سیاوش، دو هویّت مجزّا هستند و هرگز نمی‌توان آن دو را یک شخص واحد فرض کرد.

ثانیاً پذیرش ویژگیهای مثبت و اهورایی و فوق انسانی سیاوش، آنگاه برای خواننده آسان می‌شود که او را از یک سو (پدر یا مادر)، زادۀ وجودی اهورایی یا منسوب به آن بدانیم. پذیرش اینکه شخصیتی چون سیاوش از شاهی هوسباز و خودکامه و نادان13، و مادری بدذات چون سودابه زاده شده باشد، برای خواننده تا حدی دشوار به نظر می‌رسد.

ثالثاً در صورت پذیرفتن فرضیّۀ انسانی بودن این شخصیّت (پری/ سوشیانت ) تنها نکتة باقیماندة داستان این است که: چرا این زن (مادر سیاوش) نامی از خود ذکر نمی‌کند و حتی وقتی پهلوانان از او نام و نشانش را می‌پرسند، تنها به نژاده بودن و اصالت خویش اشاره می‌کند، و اصولاً، آیا او هرگز نامی نداشته یا از ذکر آن خوداری کرده است؟ و چرا پهلوانان برای شنیدن نام او اصراری نمی کنند؟ در این خصوص به نظر می رسد، همانطور که در چند جای شاهنامه می‌بینیم، فرزندان شاهان، چه پسر و چه دختر، قبل از ازدواج هنوز نامی ندارند و بعد از ازدواج است که صاحب نام و نشان می‌شوند؛ چنانکه درتوصیف فرزندان فریدون می‌خوانیم:

از این سه، دو پاکیزه از شهرناز          یکی کهتر از خوب چهر، ارنواز

پـدر نوز نا کرده از نــاز نـام          هـمی پیش پیلان نهـادنـد گـام

 (همان، 1: 82)

یا در توصیف دختران شاه یمن:

کجا از پس پرده پوشیده روی           سه پاکیزه داری تو ای نـامجوی

مران هرسه را، نوز نـاکرده نام          چو بشنیدم این دل شدم شادکام

(همان، 1: 84)

پس از ازدواج، فردوسی به نام سلم و تور و ایرج اشاره کرده و در یک مورد به نام یکی از فرزندان شاه یمن به نام «ماه آفرید» پس از ازدواج یاد می کند.

چنان که ملاحظه می شود، فردوسی در ابیات یاد شده از رسمی کهن؛ چون نامزدی، یاد می کند و  به نظر می رسد که پس از زناشویی فرزندان را نام می نهاده‌اند، تا آن زمان که سه پور فریدون، سه دختر سرو را به زنی می‌ستانند، هیچ یک هنوز نامی ندارند و تنها پس از آن است که فریدون، سه پسر را «سلم» و «تور» و «ایرج»  می‌نامد. و سه دختر را «آرزوی» و «آزاده خوی» و «سهی»، (کزّازی، 1386: ج1، 329) و از آنجا که آن دختر زیباروی (مادر سیاوش) خودش را (به اجبار یا ...) شاهزاده و از خاندان نژاده نامیده و مسلّماً بدون همسر، پس بی‌نام بودن او با توجّه به ابیات و توضیحات مذکور، برای طوس و گیو و دیگر پهلوانان، قابل قبول  بوده است؛ البته این که پس از حضور او در حرمسرا باز هم نامی از او در شاهنامه نیامده، می‌توان به عبور سریع این شخصیّت از متن داستان، پس از ایفای نقش خود، یعنی خویشکاری زایندگی و باروری و زایش سیاوش، مربوط باشد.

 و در نهایت باید پذیرفت که «مادر سیاوش کنیزکی بود و چون سیاوش را به دنیا آورد، خود از دنیا رفت.» و پذیرش این فرضیه را نوعی پوشش بر هویّت اصلی این زن (مادر سیاوش) دانست که به جای کنیزک بودن، فردوسی، او را شاهزاده‌ای معرّفی کرده است، تا سیاوشِ شاهنامة او، اصالتی داشته باشد اصالتي که در شاهنامه، شاهزادگان و پهلوانان بدان مي نازند، یا یکدیگر را به دليل نداشتن آن تحقیر می‌کنند، و فردوسی نخواسته است تا قهرمان زیباروی نیکو خصال شاهنامه، روزی مورد اتهام کنیززادگی قرار گیرد.

 

نتیجه:

با آنچه که از نوشته های پژوهشگران گرانقدر به دست آمد؛ از جمله اینکه سودابه را دختر افراسیاب و مادر سیاوش دانسته اند که سپس عاشق پسر خود شده، یا اینکه مادر سیاوش همان زن تورانی ناشناس و سودابه همسر اول کاووس بوده و ماجرای دلدادگی او به فرزند شوهرش به دلداگی « فدر» همسر« تزه »  به ناپسری‌اش «هیپو لیت» در افسانه های یونان باستان شباهت داده شده است، و یا با توجه به ساخت و صورت کهن روایت، مادر سیاوش را «پری» دانسته اند که در طول زمان به هیأت متناسب با داستان حماسی، یعنی دختری زیبارو و دلربا در آمده است، و هرکدام در جای خود می تواند مصداق داشته باشد و درست به نظر آید؛ اما به نظر نگارندگان این مقاله، با توجه به بعضی منابع کهن، و همچنین ویژگیهای دیگر، کنیزک بودن مادر سیاوش، بیش از دیگر مؤلّفه ها می تواند به واقعیت نزدیک باشد؛ که هم سودابه و مادر سیاوش یکی دانسته نمی شوند و مشکل عشق هوسناک مادر به فرزند پیش نمی آید، و هم پری دانستن او را نفی می کند که پای موجودات افسانه ای هم به میان نیاید.

 و در نهایت و به احتمال قریب به یقین، می توان گفت که مادر سیاوش کنیزکی بوده که سرایندۀ شاهنامه، پس از به دنیا آوردن شخصیتی چون سیاوش، او را از ادامۀ داستان حذف کرده است.

 

پی نوشت ها :

1. رکن الدین همایونفرخ در کتاب « پژوهشی نو پیرامون حکیم ابوالقاسم فردوسی» بیان می دارد که «داستان سیاوش حتی پیش از فردوسی در شمار مشهورترین و مقبول ترین قصّه های باستانی ایرانیان بوده است. این اشاره مؤلّف تاریخ بخارا که قریب هزار سال پیش از این دربارۀ داستان سیاوش می گوید : « این سخن زیاده از سه هزار سال است»، گواه این معنی است». (همایونفرخ ،1377، بخش پنجم، ج2: 1003 )

2. در خصوص پاکی و صداقت و اهورایی بودن سیاوش، می توان به عدم پذیرش خواهش هوس آلود سودابه (همسر کاووس) که شخصیّت او را به شخصیت زندگی یوسف، در داستانهای اسلامی و یهودی نزدیک می کند، اشاره کرد، نیز عبور او از آتش، یاد آور داستان ابراهیم خلیل الله(ع) است؛ همچنین ساخت «سیاووش گرد» که می توان آن را نمودی از مدینۀ فاضله در ذهن فردوسی دانست، به دست او انجام می گیرد و ... .

3. اشارة نگارندگان به مقالاتی است که در طی مقالة حاضر به بحث و نقد آن پرداخته شده است.

4. به سبب زیاد بودن ابیات داستان مذکور، از ذکر این ابیات خودداری شد. داستان مورد نظر، ابیات 20 الی 51  شاهنامه فردوسی را در بر می گیرد.(ر.ک: شاهنامه، 3: 7-9)

5. در شاهنامه هر جا صحبت از همسرگزینی شاهان و شاهزادگان و حتی پهلوانان نامدار است، اصیل و نژاده بودن از اولین شرایط همسری شاهان و شاهزادگان است. به عنوان مثال در انتخاب همسر برای فرزندان فریدون، وی جندل را به اطراف عالم می فرستد تا افرادی شایسته و در عین حال اصیل و نژاده را برگزیند :

بدو گفت بــرگـرد، گـرد جهـان                سه دختر گزین از نژاد مهــان

سه خواهر ز یک مادر و یک پدر                پری چهره و پاک و خسروگهر

(شاهنامه، 1: 82)

6. از آنجا که این داستان (سیاوش)، سابقه ای قدیمی دارد، « هم در شاهنامه به صورت یکی از فصل های عمده و زیبای کتاب باز آفرینی شده، درهنگام رونویسی ناسخان، دچار تصرفات طولی فراوان شده است، به این معنی که آنچه از ناسخان قصۀ سیاوش از سابقه شفاهی داستان باقی بوده، با گزارش فردوسی بی‌شک اختلاف داشته، موجب این تصرّفات فراوان طولی شده است.»(همایونفرخ، 1377، بخش پنجم، ج 2 : 1003)

7. ذکر این ابیات در شاهنامۀ متن انتقادی سعید حمیدیان، در قسمت ملحقات جلد سه آمده که بر اساس نسخه بروخیم، آورده شده است.(برای اطلاع ر.ک فردوسی، 1387، 3، ملحقات، ص 251)

8. علاوه بر منابع مذکور در متن مقاله برای یافتن اطلاعاتی در خصوص سیاوش و مادر سیاوش می توان به منابع ذیل مراجعه کرد: 1- دایرة المعارف فارسی، غلامحسین مصاحب، ج اول، ذیل مدخل سیاوش،. 2 - پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار، ص447. 3-فرهنگ نام‌های شاهنامه، منصور رستگار فسایی، ذیل مدخل سیاوش، صص 557-578. 4 – لغت شاهنامه، عبدالقادر بغدادی، تصحیح کاول.گ.زالمان. ترجمه و توضیح  توفیق. هـ سبحانی، و علی رواقی، ص 239. 5- دانشنامة ایران باستان، هاشم رضی، ج سوم ، صص 1717-1722.

9.  اصل روایت در متن عربی کتاب الکامل به صورت ذیل است:

«و کان یسکنُ بنواحی البلخ وَ وُلِدَ له ولدً سمّاهُ سیوَخش.....» یادآور می‌شود که در ترجمۀ محمدحسین روحانی فعل «بزاد» آمده است، که با توجه به متن عربی که فعل در آن متن، «وُلِدَ» است به معنی زاده شد، (مجهول) به نظر می رسد. ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، جزء اول،  دارالکتاب عربی، بیروت لبنان، 1387 هـ . ق / 1967 م /1345 هـ‌  .‌ ش، ص 137.

10. ابیات داستانهای مذکور شامل 293 بیت است که از شماره 1، ج 2، شروع و تا پایان بیت 293 همان جلد ادامه دارد، و در این جا دو بیت آغاز و انتهای داستان ذکر  می‌گردد:

از آن پس چنین کرد کاووس رای           که در پادشاهی بجنبد ز جای

بیـامـد گـران لـشـکـری بـربـری                 سـواران جـنـگ آور لـشکری

11. گویا این نظر و توجّه استاد اسلامی ندوشن، به ابیات مربوط به مرگ مادر سیاوش، به ناگزیر و برای حل مشکل ناتمام ماندن داستان بوده، در حالیکه نامبرده خود به عدم اصالت آنها وقوف کامل و کافی داشته و در کتاب « نامۀ نامور»، از ذکر اشعار الحاقی مربوط به مرگ مادر سیاوش خودداری کرده است.(ر.ک: اسلامی ندوشن، 1382 ، ص 174)

12. می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که سودابه، پایگاه و جایگاه ارزشمند سیاوش را در دربار حس کرده و چون سیاوش از مادری دیگر است، سعی می‌کند یا از طریق ازدواج یکی از دختران خود با سیاوش یا هر طریق دیگر، خود را به او نزدیک کند و از آنجا که سیاوش، برخواستۀ او دست رد می‌زند، راضی می‌شود او را در آتش سوزان ببیند و بدین‌گونه است که با سوختن سیاوش، پادشاهی پس از مرگ کاووس به فرزند سودابه خواهد رسید. این ضعف و سستی پایگاه سودابه در دربار را می‌توان درادامه داستان یافت. جایی که رستم بدون اجازۀ پادشاه، وارد حرمسرای او می شود، موهای سودابه را گرفته، او را به دو نیم می‌کند:

 تهمتن بـرفت از بر تخت اوی           سوی خان سودابـه بـنـهاد روی

ز پرده بگیسوش بیرون کشید           ز تخت بزرگیش در خون کشید

 به خنجر بـدو نـیـم کردش براه        نجنبید بر جــای کـاوس شـاه

 (ر.ک: شاهنامه، 3: 172)

13. فردوسی در براعت استهلال زیبایی که در شروع داستان زندگی کاووس آورده، به این نکته اشاره کرده است که:

اگر شاخ بدخیزد از بیخ نیک              تو با شاخ تـنـدی میامیـز ریـک

پـدر چون بفرزند ماند جــهان             کـنـد آشـکـارا بر او بــر نـهـان

گــر او بفکند فرّ و نــام پــدر              تو بیگانه خوانش  مخوانش پسر

که را گم شــود، راه آمــوزگار                سـزد گــر جـفا بیند از روزگار

 (شاهنامه، 2: 76)

هوسبازی، خودکامگی و نادانی کاووس در ادامه داستان به وضوح نمایان است. نبرد با دیوان مازندران، حمله به هاماوران، قصد پرواز به آسمان، تندی و خشم او با رستم برای نبرد با سهراب، و در نهایت «نوشدارو پس از مرگ سهراب» همه نشان از خود کامگی این پادشاه دارد.

14. ن.ک به داستان رستم و اسفندیار در شاهنامه (فردوسی، 6: 259)

 

منابع و مآخذ:

1) ابن اثیر، عزّالدین، (1345)، الکامل‌فی‌التاریخ،  بیروت، لبنان، دارالکتاب عربی، ج سوم.

2)  ________  ،   (1383)، تاریخ‌کامل، برگردان محمدحسین روحانی، تهران، اساطیر، ج اول.

3) اسلامی ندوشن ، محمد علی، (1382)، نامورنامه، تهران، قطره.

4) اوستا، (1383)، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران، مروارید، ج هشتم.

5) بغدادی، عبد القادر، (1382)، لغت شاهنامه، تصحیح کاول. گ. زالمان، ترجمه و توضیح و توفیق هـ . سبحانی، علی رواقی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

6) بلعمی، ابو علی محمد بن محمد، (1380)، تاریخ بلعمی، تصحیح محمد تقی بهار و کوشش محمد پروین

می پسندم (3) دیدگاه (0) اشتراک گذاری گزارش به پلیس علمی