رضا ابراهیمی نسب رضا ابراهیمی نسب
1393/10/23 18:17:46
تجربه اولین راه شناخت

تجربه ،اولین راه شناخت

شناخت، تلاش و حرکتی است که از جهل به سوی علم صورت می گیرد.وقتی شروع می شود که فردنمی داند و دچار جهل شده است.ا گر سرگذشت بشر از ابتدای هبوط مطالعه شود ،مشخص می شود که تجربه اولین راه شناخت بوده است. قابیل از برادرش هابیل کینه ای در بر داشت و قصد داشت که او را بکشد،اما نمی دانست که چگونه هابیل را بکشد .سرگردان ماند و نمی دانست چگونه تصمیم خود را عملی سازد در این هنگام ابلیس به کمکش آمد ،ابلیس به صورت پرنده ای در آمد و پرنده دیگری را گرفت و سرش را میان دو سنگ نهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شکست  و در نتیجه ،از این طریق پرنده را کشت.قابیل همین روش را  برای کشتن برادر استفاده نمود.

قابیل بعد از کشتن برادر ،نمیدانست که با جسد او چه کار کند .در این حال دو کلاغ از راه رسیدن و به یگدیگر حمله ور شدند ،یکی از آنها دیگری را کشت آنگاه کلاغ  زنده زمین را با پنجه اش حفر کرد و کلاغ مرده را در آن چاله دفن نمود ،قابیل با مشاهده این منظره ،روش دفن مردگان را طریق تجربه غیر مستقیم فراگرفت.

تجربه ابتدايي ترين راهي است كه انسان براي حل مسائل خودازآن استفاده كرده وتوانسته قسمت عمده اي از معرفت خودرابه ديگران منتقل كند. تجربه عليرغم تمام مزايايي كه به عنوان يك منبع اطلاعاتي دارد، ازيك نقص كلي و عمده به نام محدوديت برخورداراست.

محدودیتهای تجربه:

1-ميزان وشدت تاثيريك حادثه دريك شخص به ويژگي هاي شخصيتي و فيزيولوژيكي اوبستگي دارد. تجارب شخصي عمدتاً برخواسته از دانش حسي است ودانش حسي به واسطه خطايااحساس غيرقابل اطمينان وناقص است .دو نفر انسان ازيك موقعيت واحد، تجربه هاي متفاوتي كسب مي كنند. به عنوان مثال، دومشاهده كننده ازيك كلاس واحد، دريك زمان معين، ممكن است گزارش هاي درست ولي كاملا متفاوتي تهيه كنند. يكي ممكن است فعاليت هاي آموزشي صحيح راگزارش كند، ولي ديگري به اشتباهات توجه داشته باشد.

 2- نقطه ضعف ديگرتجربه، اين است كه بعضي اوقات انسان نيازمنداطلاعاتي است كه يك شخص نمي توانددربرخي از موارد آن راازطريق تجربه بياموزد. به عنوان مثال ، يادگيري رياضيات توسط يك كودك  از طریق تجربه تقريبا غيرممكن است.

بنابراين تجربه به عنوان ابزارعلمي دركشف واقعيت ها ، محدوديت هايي دارد كه پژوهشگربايدبه آن توجه داشته باشد.آنچه مسلم است تجربه یکی از عناصر انکار ناپذیر در کسب اطلاعات است. بسیاری از بزرگان دین تجربه را اعلم بر فراگیری دانش دانسته اند . بنابر این جوامعی که از این شاخصه در اجرای امور خود کمتربهره می برند ، همواره در دور باطل قرار دارند و می بایست دائما بیازمایند که آزموده را آزمودن خطاست . مسئله مهم دیگر آن است که میزان کسب تجربه به میزان مواجه شدن با پدیده بستگی زیاد دارد والزاما به سن فرد ارتباطی ندارد هرچه بیشتر با پدیده مواجه شده باشد. تجربه بیشتری بدست می آورد. هرگز این عبارت پند آموز فراموش نشود :آنانکه به تجربیات دیگران بی اعتنا هستند ، اشتباهات را از نو تکرار می کنند.

      تعریف تجربه : تجربه تاثیر متقابل فرد و محیط است که این تاثیر متقابل در فرد موجب یادگیری و بروز عکس العمل در مواجهه مجدد با رخدادهای محیطی می شود.

الف)تجربه مستقیم 

ب)تجربه غیر مستقیم               

دومین راه شناخت استناد به مقام صلاحیت داراست

یعنی پذیرش قول و فعل صاحب صلاحیت  رجوع به كارشناسان،متخصصان ومراكزذيصلاح درزمينه‌هاي موردنظر.پذيرش قول وفعل مقامات ذيصلاح به عنوان واقعيتهاي قابل استناد (قول=گفتن،      فعل= عمل شخص)  

 مواقعي وجودداردكه انسان درباره پديده خاصي داراي تجربه شخصي نيست يا مسائلي كه انسان ازطريق تجربه قادربه پاسخگويي به آن نيست. درچنين شرايطي دست نيازبه طرف صاحب نظران دراز مي كند. به اين معني كه انسان راه حل مشكلاتش راازشخصي مي پرسد كه قبلا با آن مواجه وبرآن فائق آمده است. درچنين مواقعي اظهارنظرصاحب نظرن به عنوان يك واقعيت مستند موردقبول قرارمي گيرد.

اعتماد به صاحب نظران به عنوان يك منبع دستيابي به واقعيت، داراي معايبي به  شرح زيراست:

الف)     صاحب نظران ممكن است اشتباه كنند.

ب)   وجوداختلاف نظر بين صاحب نظران برسرمساله واحد، بيانگراين واقعيت است كه غالب نظرهاي آنها براساس عقايد شخصي است نه واقعيت ه

         سومین راه شناخت، منطق است:شناخت از طریق استدلال و معلومات قبلی  اگربه كمك عقل , دانش حسي توسعه داده شوددانش قابل اعتمادتري حاصل مي‌شود . منطق ازدوطريق براي رسيدن به شناخت به انسان كمك مي‌كند :

الف) روش قياسي                                          ب) روش استقرايي

 روش قياسي

استدلال قياسي به عنوان يك فرآيند تفكرعبارت است ازقراردان واقعيت ها دركنارهم واستخراج يك نتيجه.  به اين معني كه پژوهشگرباعنايت به كليات به جزئيات مي رسد. قياس در لغت به معناي سنجش ، اندازه گيري و تخمين است . استدلال قياسي نتيجه گيري با دلايل كافي از كل به جزء است .اين روش ازسه مرحله:

1. مقدمه كبري

2. مقدمه صغري

3. نتيجه گيري

تشكيل شده است. ارسطو وپيروانش دركشف واقعيت ازاستدلال قياسي استفاده كردند. مثال:

مقدمه كبري: همه پستانداران دستگاه تنفس دارند.

مقدمه صغري: همه خرگوش ها پستاندارند.

نتيجه گيري: همه خرگوش ها دستگاه تنفسي دارند

 

مقدمه كبري       : انساني فاني است .

مقدمه صغري       :  علي انسان است . 

نتيجه               :  علي فاني است .

محدوديتهاي قياس
  • نتيجه قياسي منطقي به هيچ وجه ازمحدوده مقدمات فراترنمي‌رود .
  • صحت نتيجه مستقيماً به صحت مقدمات بستگي دارد. اطمينان از صحت مقدمات از اهميت خاصي برخوردار است .
  • چون نتيجه فرآيند تحقيق علمي توليد و كشف دانش جديد است ، پس اين فرآيند نمي‌تواند صرفاً بر پايه استدلال قياسي بنا شود .
 روش استقرايي

فرانسيس بيكن شيوه جديدي براي شناخت واقعيت پيشنهادكرد. او معتقدبودكه پژوهشگربايدبراساس واقعيت هايي كه مستقيما مشاهده مي كند به نتيجه گيري به پردازد. ازنظربيكن انسان نبايد بدون طرح "چرا" فرضيه اي را كه صاحب نظران ديكته كرده اند، به پذيرند.

  • استقراء در لغت به معناي جستجو كردن و كنجكاوي كردن است .
  •  استدلال استقرايي يعني رسيدن ذهن از جزء به كل
  • بررسي اجزاء يك قضيه و رسيدن به يك حكم كلي

 روش استدلال استقرايي برعكس استدلال قياسي است. تفاوت اين دوروش درمثال زير مشخص مي شود :

 الف) استدلال قياسي: مثال قبلا آمده است.

ب) استدلال استقرايي:

 - هرخرگوشي كه تا به حال مشاهده شده است، دستگاه تنفسي داشته است.

-  بنابراين ، تمام خرگوش ها دستگاه تنفسي دارند.

- رابی یک خرگوش است بنابراین دستگاه تنفسي دارد.

  دراستدلال استقرايي نتايج بامشاهده نمونه وتعميم به كل، حاصل مي شود. دراين روش براي رسيدن به يك نتيجه مطلوب ، همه نمونه ها بايدموردبررسي قرارگيرند. اين عمل درروش بيكن استنتاج ناقص شناخته شده است. درمثال فوق ، چنان چه پژوهشگر به خواهد مطمئن شود كه همه خرگوش ها دستگاه تنفسي دارند يا نه، بايد تمام خرگوش هاي دنيارامورد بررسي قراردهد، اما چنين عملي ميسر نيست. بنابراين ، پژوهشگرالزاما به نتايج ناقصي متكي است كه از مشاهده هاي ناقص به دست آمده است.  به هرحال اگرچه اطلاعات ناقص موجب نتيجه گيري درست و بدون خطانمي شود، ولي ازآنها مي توان به منظوركسب يك بينش يا بصيرت كلي استفاده كرد.

انواع استقراء

استقراء تام         :                 بررسي كليه اعضاء يك مجموعه

استقراء ناقص :          بررسي گروهي از اعضاء يك مجموعه

تفاوت قياس و استقراء

 1) قياس ازكل به جزءواستقراء از جزء به كل

2) پذيرفتن مقدمات قياس مساوي است با پذيرفتن نتيجه قياس ( اگر مقدمات قياسي را بپذيريم ولي نتيجه را نپذيريم دچار نوعي تناقض منطقي شده‌ايم) ولي در استقراء اينچنين نيست. نپذيرفتن نتيجه در صورت پذيرفتن مقدمات تناقض عقلي و منطقي ايجاد نمي‌كند .

چهارمین راه شناخت از طریق وحی

وحی، سرچشمه بسیاری از آگاهی هاست . از آنجا که منشا وحی ،علم بی انتهای خداوند است، ناب ترین شناخت ها از این طریق نصیب بشر می گردد. انسان از طریق وحی ، در مورد هستی و سرچشمه آن ، به آگاهی های ارزنده ای دست یافته است. میدان تاخت و تاز عقل با همه توانایی هایی که دارد محدود است. پرسشهایی وجود دارد که عقل بشری توانایی پاسخ به آن را ندارد . خداوند حکیم و مهربان برای خوشبختی انسانها وحی فرستاد تا به کمک عقل بیاید.وحی وسیله ارتباط انسانهای والا و برگزیده با جهان غیب است.
دیگر راههای شناخت  جنبه عمومی دارند و تمام افراد بشر می‌توانند در شناخت جهان از آن دو، بهره بگیرنددر حالی که راه وحی از آن افرادی است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته‌اند و بارزترین نمونه آن پیامبران الهی می‌باشند.

می پسندم (3) دیدگاه (0) اشتراک گذاری گزارش به پلیس علمی
رضا ابراهیمی نسب رضا ابراهیمی نسب
1393/10/21 17:02:59
آموزش روش تحقیق- راههای شناخت

شناخت:

مفاهيمي مانند «علم، آگاهي، شناخت، دانستن و فهميدن» همه به يك معنا به كار مي‏روند. با وجود اين، مفهوم علم و شناخت كاربرد بيشتري دارد.  از نظر فلاسفه، مفهوم «علم و شناخت» يكي از روشن‏ترين و بديهي‏ترين مفاهيم است و نه تنها  تعريف نيست، كه اساسا تعريف آن امكان ندارد؛ زيرا مفهوم روشن‏تري از آن وجود ندارد كه معرّف آن واقع شود و عباراتي كه در تعريف علم و معرفت به كار مي‏رود، در واقع تعريف حقيقي آن نيست، بلكه تعيين مصداق موردنظر در مبحث خاصي است اگر قرار باشد توضيحي درباره علم و شناخت داده شود بهتر است بگوييم: علم عبارت است از: «حضور خود شي‏ء يا صورت جزئي يا مفهوم كلي آن نزد موجود مجرّد.

  از نظر روان‏شناسان، شناخت به فرايند كسب، سازمان‏دهي و استفاده از معلومات ذهني اطلاق مي‏شود فلاول (1985Flavell,) در تعريف شناخت مي‏گويد:

شناخت در روان‏شناسي اشاره به فرايندهاي رواني دارد كه حاصل ذهن آدمي بوده و منجر به «دانستن» مي‏گردد. اين فرايندها شامل يادآوري، ارتباط دادن، طبقه‏بندي كردن، نمادسازي، تجسّم يا تصوّر، حلّ مسئله و تخيّل و رؤياپردازي مي‏شود

راههای شناخت:

   انسان ازبدوتولد نسبت به محيط خويش كنجکاو بوده و تلاش كرده است كه مسائل پيچيده وبغرنج زندگي خودرا حل كند. روش هايي كه انسان براي حل مسائل يا پاسخ دادن به سئوال هاي خودانتخاب كرده، متفاوت بوده است. منابعي كه انسان به كمك آنها برمسائل خودچيره گشته است، عبارتند از:

1-     تجربه   

2-     قیاس

3- نظر صاحب نظران

4- شناخت از طریق وحی

5- روش علمی

می پسندم (2) دیدگاه (0) اشتراک گذاری گزارش به پلیس علمی