چکیده :

در عرصه نظری رشته روابط بین¬الملل، تاکنون سه مناظره تئوریک کلان بوقوع پیوسته است. هر کدام از این مناظره¬ها به نوبه خود تأثیر غیرقابل انکاری را بر نحوه اندیشیدن (و حتی در بسیاری از موارد؛ اقدام) در مورد مسائل مطرح در محیط روابط بین¬الملل داشته است. این مناظره¬ها در خلأ مطرح نشده¬اند و در متن تحولات تاریخی مربوط به روابط بین¬الملل ریشه داشته و دارند. مناظره اول میان ایدئالیست¬ها (یا آرمانگرایان) و رئالیست¬ها (یا واقعگرایان) و متأثر از فضای جنگ-آلود بعد از جنگ جهانی اول، در راستای پاسخ به این سوال که چرا جنگ¬ها اتفاق می¬افتند و چگونه می¬توان از وقوع آنها جلوگیری کرد، شکل گرفت. مناظره دوم متأثر از نفوذ و گسترش رهیافت روش¬شناسانه پوزیتیویسم به علوم اجتماعی، از دهه 1960 میان سنت¬گرایان و پوزیتیویست¬ها شکل گرفت و برخلاف مناظره اول (که مربوط به مباحث هستی¬شناسانه روابط بین¬الملل بود)، بیشتر ماهیت روش¬شناسانه داشت. یعنی قصد داشته تا روابط بین¬الملل را با متدولوژی علمی مورد بررسی قرار دهد. مناظره سوم برخلاف دو مناظره قبلی بسیار بحث¬برانگیز است چون رهیافت نوظهوری که می¬توان آن را انتقادی به معنای عام نامید و به طرف مناظره با جریان اصلی در روابط بین¬الملل تبدیل شده است، چالش¬های هستی¬شناسانه و معرفت¬شناسانه جدی و مهمی را متوجه جریان مسلط و غالب نظری روابط بین¬الملل نموده است. این مناظره را که می‌توان از بسیاری جهات آن را مناظره حاشیه و متن در روابط بین¬الملل نیز دانست، جایگاه بسیار مهمی در حوزه مسائل تئوریک روابط بین¬الملل از دهه 1990 به بعد داشته است. به همین جهت، شناخت این مناظره و چگونگی تأثیرگذاری آن بر روند نظری روابط بین¬الملل موضوع با اهمیتی برای پژوهشگران علاقمند به حوزه تئوریک روابط بین‌الملل به شمار می¬رود. در این مقاله، مباحث مطرح میان طرفین مناظره سوم تبیین و تشریح می¬گردد.

کلید واژگان :

روابط بین الملل، مناظره سوم، جریان اصلی، نظریه انتقادی، تقابل حاشیه و متن



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک