چکیده :

جان انسان چون عاشقی است که از وصل بازمانده و به دیار غربت افتاده است، شوق وصال هر لحظه او را در آتش اشتیاق می‌سوزاند و در راه رسیدن به حق و معشوق حقیقی ترک جان می‌گوید ، و همه چیز را برای رسیدن به مقصود فدا می‌کند و مصائب و دشواریهای این راه را با جان و دل پذیرا می شود . عشق و شیفتگی ، وارستگی و بلند نظری ، و حالت جذبه و دلدادگی ، در اشعار همۀ شعرای ما متجلی است همه فانی و دردمندند . همه مشتاق وصالند و همه در سوز و گداز عشق غرق هستند ، سوزی که شادی می‌آورد و غمی که وجد و نشاط با خود دارد. دراین مقاله از عشقی که بر جان مولوی طنین انداز شده و او را به شاعری عارف و وارسته مبدل کرد سخن گفته شده و جلوه های اندیشۀ پاک او در اشعارش بررسی شده است. و همچنین ملاقات حضوری محقق با یکی از نوادگان مولوی (نسل بیست و دوم ) دراین مقاله پیوست شده است.

کلید واژگان :

مولوی – اندیشه – مثنوی – عرفانی- معشوق – عشق- جلال الدین



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک