چکیده :

در این مقاله چگونگی تأثیرپذیری مولوی از قصه¬های قرآن در داستان روستایی و شهری در دفتر سوم مثنوی بررسی و تحلیل شده است و در آن دیدگاه «الگو مدار» (pattern base) مولوی در اخذ الگوها و ساختارهای بنیادین ذهنی از قصه¬های قرآن کریم و بهره¬گیری از این «الگوهای مثالی» و «سرمشق¬های عالی» در پروراندن قصه و رمزگشایی عناصر سازنده آن و ارائه¬ی گزاره¬های اخلاقی، اجتماعی و معرفتی به عنوان یک دیدگاه نو در پژوهش¬های مولوی شناسی مطرح شده است. نتیجه¬ی کار نشان می¬هد که مولوی با دیدگاه الگو مدار خود از قصه¬های قرآن به صورت سرمشق¬های عالی(paradigms) در پروراندن و به بار نشاندن قصه¬ها و تمثیل¬های خود و رسیدن به هدف اصلی¬اش که تعلیم و انذار مخاطبان است عمیقاً بهره برده است و این تاثیر پذیری و بهره گیری عمیق¬تر و اساسی¬تر از آن است که آن را به عناصر «تداعی معانی» یا «نظام تلمیحی» فرو بکاهیم.

کلید واژگان :

مولوی، مثنوی، داستان، قرآن، دیدگاه الگو مدار، تحلیل ساختاری.



ارزش ریالی : 350000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک