چکیده :

درشعرِ«شرح پريشاني»، وحشي بافقي، به شرح رابطه عشقي خود با معشوق خود مي پردازد. با توجه به نظرية «ناخود آگاه» فرويد، شاعر در روند شرح حال پريشاني خود كلمه ها و جمله هايي را نا خواسته از ضمير و «ناخود آگاه» يا «نهاد» خود بر زبان مي¬آورد كه نهاد و ضمير او را براي ما آشكار مي¬سازد. با اين همه شاعر با داشتن « خودآگاه» نيرومند تلاش مي¬كند «ناخودآگاه» خود را به گونه¬اي ماهرانه مهار كند و بر واقعيت دروني خود سرپوش بگذارد. به گفتة فرويد با اين كارش اميال خود را به « ناخود آگاه» مي¬سپارد و بهاي متمدن شدن خودش را مي پردازد. در اين راه شاعر گاهي با اشاره به داستا ني كهن و مقدس لغزش زباني خودش را توجيه مي¬كند. كوشش وحشي يعني جدال ميان «خودآگاه» و « ناخود آگاه» باعث ايجاد نوعي تضاد دروني در اين شعر شده¬است كه تا پايان شعر ادامه دارد و شاعر نمي¬تواند خودش را از اين تضاد رها كند و نتيجه¬اي قطعي بگيرد. و شايد به اين دليل است كه به درد دل مي¬پردازد، بلكه سخنانش دل معشوق را نرم كند و با او كنار بيايد.

کلید واژگان :

وحشي بافقي، نقدِ روانكاوانه، ناخود آگاه، خود آگاه



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک