چکیده :

پیوند میان ادبیات و روان انسان، نیازی به اثبات ندارد. این پیوند، همواره از کیفیتی متقابل برخوردار است. روان انسان، ادبیات را می‌سازد و ادبیات، روان انسان را می‌پروراند. دریافت‌های روانی انسان، به جنبه‌هایی از حیات طبیعی و انسانی نظر می‌کند و مایه‌های آفرینش‌های ادبی را فراهم می‌آورد؛ از سوی دیگر، ادبیات هم به حقایق زندگی نظر می‌کند تا روشنگر جنبه‌هایی از روان انسانی باشد و در همین رهگذر است که نقد ادبی و روان‌شناسی، علایق مشترکی پیدا می‌کند. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی به نقد و تحلیل جامعه شناختی رمان «پاییز در قطار» پرداخته است. نتایج حاصل از پژوهش نشان می‌دهد که نویسنده در سرتاسر رمان نوعی واقعگرایی را مدنظر قرار داده و علی رغم عاطفی بودن فضای رمان و وجود مهر و عاطفه و وابستگی بین شخصیت های داستان، گویی تصمیم گیری ها بر اساس منطق صورت گرفته است. نویسنده همچنین از ترس و هیجانات و سنخ های روانی تا حدودی به میزان متعادل در رمان بکار برده است و تنها جایی که بنظر میرسد قدری باید متناسب با فضای کلی رمان باشد ابتدای آن می باشد که ذهن خواننده را به سمت یک فضای ترسناک هدایت می کند.

کلید واژگان :

نقد روانشناختی، پاییز در قطار، محمدکاظم مزینانی



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک