چکیده :

جهانی شدن و ابعاد اقتصادی سیاسی و فرهنگی تکنولوژیک آن در چند ده هی اخیر در کانون مباحث و تحلیلهای اندیشمندان علوم اجتماعی قرارگرفته است. فشردگی و وابسته تر شدن بخشهای مختلف جهان، جریان آزاد اندیشه، ارتباط پیچیده، بین المللی شدن، گسترش فرهنگ مصرفی سرمایه داری، ظهور جامعه شبکه ای و ... ازجمله مقولاتی است که متاثر از نگاه خاص به روند تحولات جهان از سوی تحلیلگران و سیاستمداران در این رابطه ارائه شده است. پژوهش حاضر میکوشد بر مبنای روش توصیفی تحلیلی و مطالعات کتابخانه ای اسنادی به توصیف و واشکافی جهانی شدن در نظرات ایمانوئل والرشتاین و آنتونی گیدنز بپردازد و به این سوال اصلی پاسخ دهد که اندیشمندان مذکور چه نگرشی نسبت به این جریان دارند و بر چه مولفه های کلیدی تاکید میکنند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که نگاه مارکسیستی نگرشی پروژهمحورانه در قالب توسعه سرمایه داری، تقسیم کار جهانی و هدایت منطق انباشت سرمایه، زیربنای تفکرات والرشتاین در تحلیل جهانیشدن را تشکیل میدهد؛ لذا صحبت از نظریه ی نظام جهانی میکند. در مقابل گیدنز، فرایند جهانی شدن را محصول برهم خوردن نظم سنتی فضا و زمان و جنبهای از پیشرفته ترین مرحله فرایند تجدد در نظر گرفته است. در واکنش به رهیافت تقلیلگرا و اقتصادمحور، بر جنبه های چند علیتی با محوریت عناصر فرهنگی اجتماعی به این جریان تاکید دارد؛ ازاینرو صحبت از استعمار معکوس، تکامل و بازاندیشی مدرنیته میکند.

کلید واژگان :

جهانی شدن ، نظام جهانی ، استعمار ، بازاندیشی ، سرمایه داری متاخر



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک