چکیده :

عنوان «شاعر ملی ایران» پُرشوکت است و در نگاهِ نخست خبر از موقعیتی یگانه و معیشتی رو به راه می‌دهد؛ اما صاحب این لقب زندگانیِ شکوهمندی نداشت. مردی عبوس که در جوانی سر به طغیان برداشت، لاابالی وار و متجاهرانه زیست، بی محابا عشق ورزید، با آرزوهایی خروشان همگام جنبشِ آزادیخواهی شد، برای وطن سرود و خواند و گریست، طعم شهرتی رشک آفرین را در دوره‌ای از زندگی چشید و به قول فرنگی ها دیگر ممکن نبود از آن مشهورتر شود، با زخمهای خونابهریزِ شکست و خیانت و مرگِ دوستان از پا درآمد، زمین و زمان را زیر تازیانۀ دشنام کشید و دستِ آخر جنازه اش را به گوشه ای دور از هیاهو کشاند، شاهد مرگ خویش شد و در حسرت و پشیمانی مرد. سرگذشتش نتیجۀ ناگزیر انتخاب‌هایش بود؛ خودش به سرنوشت وهمناکِ محتوم باور داشت. شاعری که به سرعت دل می‌باخت و با شتابی غافلگیرکننده رشتۀ عُلقه‌های آشکار و نهان را پاره میکرد. شادی هایش زودگذر بود، هرگز «امنِ عیش» نداشت، جهان را از دریچۀ فاجعه می نگریست و با کلمۀ «رضایت» بیگانه بود. عوام در چشمش همیشه «کالانعام» بودند و با مشت و چماقِ تحقیر او لگدمال می شدند؛ اما همان تودۀ بلاکِش مزد رنج‌های میهنیِ او را با اعطای همین لقب پرداختند. سخنش قوّت کلام بهار و ایرج را نداشت؛ اما هیچکس نتوانست همانند او تارهای قلوب میهن پرستان را به ارتعاش درآورد. در این مقاله می‌کوشم با سیری در تصنیف‌سازی ایران در دورۀ قاجار و مشروطه، نقش و جایگاه بلندِ عارف قزوینی در این نوع ادبی را بررسی کرده و تاریخ کنسرت‌هایش و شعرهای اجرا شده در آن‌ها را با تکیه بر پاره‌ای از یادداشت‌های خودش و برخی منابع آن عصر مشخص کنم.

کلید واژگان :

عارف قزوینی، تصنیف، کنسرت



ارزش ریالی : 200000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک