كارل گوستاو يونگ(1875-1961) معتقد بود كلّ شخصيّت انسان از نظامهاي جداگانهي مؤثر در يكديگر تشكيل شده است وآنها عبارتند از: من، ناخودآگاه/ ناهوشيار شخصي و ناهوشيار جمعي. او ناهوشيار شخصي را مركز ذخيرهي تجربيات شخصي و ناهوشيار جمعي را منبع تجربيات باستاني ميدانست. تجربههاي باستاني موجود در ناهوشيار جمعي بهوسيلهي موضوعات يا الگوهاي تكراريي آشكار ميشوند كه يونگ آنها را آركيتايپ يا كهنالگوها ناميد و پنج كهنالگو را بهعنوان مهمترين آنها مطرح كرد: نقاب/ پرسونا، سايه، آنيما، آنيموس و خود/ ماندالا. رؤيا، اسطوره، هنر و ادبيّات ابزارهايي هستند كه كهنالگوها از طريق آنها در حيطهي خودآگاه پديدار ميگردند و تكانههاي نيرومندي در ناهوشيار جمعي نهفتهاند كه فرد را در تكامل شخصيت ياري ميبخشند. غزليّات حافظشيرازي تصويرگر تقابل و تضاد ابعاد شخصيتي تيپها و قشرهاي مختلف اجتماعي استكه در روانشناسي تحليلي يونگ در كهن الگوهاي نقاب و سايه بازتاب يافتهاند. واژه هاي خراباتي، نظير خرابات، رند، بت، مي، ميكده، پير مغان، ساقي و ...، و واژههاي پارسايانه، مانند مسجد، زاهد، شيخ، واعظ، تقوا و...، وظيفهي توصيف تقابل نقاب و سايه را بر عهده دارند. شخصيتهايي چون امام، زاهد، شيخ و واعظ به انكار، سركوب و واپسراني سايه پرداخته و «من» خود را با نقاب و نقش اجتماعيشان يكي كرده و پرسوناي متورم را دامن زدهاند و بههميندليل، از برقراري تعادل و توازن، وحدت و يكپارچگي در شخصيتشان ناكام مانده و آماج انتقادات حافظ قرار گرفتهاند؛ امّا حافظشيرازي با وجود اقرار به نقابهاي متعدد، بهدليل خودآگاهي از نقشبودن آنها، هم از مرز ماهيت نقاب عدول نكرده و هم به برآوردن نيازها و خواستهاي سايهاش مشغول گشته و كوشيده تا با نيل به اعتدال، طريق كمال را بپيمايد. او در اين راه «من»، «نقاب» و «سايه» را به وحدت و يكپارچگي رسانده و آنرا در شخصيت «رند» پديدار ساخته است.
کلید واژگان :يونگ، نقاب، سايه، خود و حافظشيرازي.
ارزش ریالی : 1200000 ریال
با پرداخت الکترونیک