چکیده :

از گذشته تا به امروز دگرگونی‌های عملی و نظری بسیاری در گفتمان‌های جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک رخ داده است. «دولت – ملت» که بحث هسته در مطالعات جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک است؛ به تبع این تحولات به طور طبیعی بی‌نصیب نمانده است. نوشتار حاضر با رویکرد تفسیری و بهره‌گیری از داده‌های کتابخانه‌ای به دنبال پاسخ به این سوال است که در گذار از ژئوپلیتیک مدرن به پسا‌مدرن، گفتمان «دولت- ملت» دچار چه تحول و تغییرات ماهیتی شده است؟ طبیعی است که در هر عصری گفتمانی با ویژگی‌های خاص خود حاکم باشد. مشخصه‌هایی چون: یکپارچگی، تک‌بعدی بودن، عینیت‌گرایی، قطعیت‌گرایی و مبنا‌گرايي که در گفتمان مدرنیته، باعث شده است که ‌دولت‌ مدرن، دولتی با ویژگی‌های خاص جغرافیایی، سیاسی، حقوقی، اجتماعی، هویتی و ... باشد. حال آنکه به تبع از ویژگی‌های پستمدرنیته ]و گفتمان‌های حاکم بر آن[ چون: تکثر‌گرایی و عدم اطلاق، نفی روایتی خاص و... ؛ دولت به‌ عنوان یک مرجع تام (حاکمیتی، امنیتی، قدرت و...)، به‌هیچ وجه پذیرفته شدنی نیست. اجمالاً هدف این پژوهش مقایسه و تببیین ابعاد و ارکان: اجتماعی (بعد ملت و ملی‌گرایی)، سیاسی‌ (بعد حکومت)، حقوقی (بعد حاکمیتی)، و اثرپذیری مرزهای کشور در گذار دولت مدرن و پست‌مدرن است. در پایان به چالش و تهدیدهای دولت پست‌مدرن (پساسرزمینی) در این گذار اشاره خواهد شد.

کلید واژگان :

دولت-ملت‌، ژئوپلیتیک مدرن، ژئوپلیتیک پسا‌مدرن



ارزش ریالی : 600000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک