اسطوره و کهنالگوها بیان گر آمال و اندیشههای جهانشمول انسانیاند. از سویی اسطوره نشانگر تاملات، تجربه دینی و مواجهه آدمی با امر قدسیاند. اگر چه سپهر اندیشه و زیست انسانی دچار تغییرات و دگرگونی های گونهگون است بااینحال از نفوذ اسطوره و کهنالگوها رهایی ندارد. بر این مبنا روایت های عرفانی یکی از اساسیترین محملها برای بروز و آشکارگی کهنالگو و اسطورههاست. با توجه به اهمیت نمادپردازی روایتهای عرفانی و لزوم تفسیر آنها برای درک متن و حصول کارکردهای روایی آن، به بررسی عناصر اسطورهای در سه اثر اصیل و تأثیرگذار کشفالمحجوب، رساله قشیریه و تذکره الاولیاء پرداختهایم. از آن جا که روایت های عرفانی از تمام اجزای فرهنگی سپهر اندیشه بشری خصوصا کهنالگوها سود میبرند عناصر اسطورهای نظیر باغ و درخت، کوه و غار، حیوانات، رنگها، دور و مرکز، نامها و اعداد را در سه اثر مذکور دستهبندی و بررسی کرده و لایههای پنهان دلالت های این عناصر را با توجه به بافت و سپهر معنایی متون یادشده مشخص کردهایم. این بررسی نشان میدهد روایت های عرفانی به سان دیگر حوزههای تاملات بشری برای رسیدن به کارکرد و اهداف خود از اسطوره و کهنالگو بهعنوان یکی از عناصر مسلط روایی خود بهره میبرند. بر اساس این ویژگی بسیاری از روایت های عرفانی یا از ادب و روایات عامیانه استفاده میکنند و یا در ساختار خود به ادب و فرهنگعامه نزدیک میشوند. در روایت های عرفانی کهنالگو و اسطورهها بهکار بیان و توضیح تجربههای دینی در قالب نمادین و پوشیده میآیند. از یک روی هرچند عناصر اسطورهای عمدتاً با هستی فوق طبیعی پیوند دارند در روایت های عرفانی رنگ و بویی متمایز تر میگیرند و بهکار بیان اندیشههایی چون مراحل سه گانه تولد، مرگ، باز تولد و شرح و تبیین مواجهه آدمی با امر قدسی میآیند.
کلید واژگان :اسطورهشناسی، کهنالگو، روایت، نماد، عرفان.
ارزش ریالی : 350000 ریال
با پرداخت الکترونیک