چکیده :

کمتر کسي ممکن است به مولوي به چشم منتقد و مصلح اجتماعي نگاه کند و در آثار عرفاني و غنايي وي به دنبال آراي انتقادي و سياسي باشد ؛ اما درک عرفان و انديشه ي انساني و مردمگرايانه ي او ، ترديدي در جامعيت شخصيت و جهان بيني وي باقي نمي گذارد ؛ از اين رو بسيار طبيعي مي نمايد که او وقتي از رستگاري انسان و زندگي صلح آميز و مبتني بر معنويت و آگاهي سخن مي گويد ، قدرت ستمگرايانه و استبداد ظالمانه را به مثابه ي مانع عمده ي نيل بدان نکوهش مي کند . در اين نوشتار سعي شده است با کنکاش در مثنوي ، برخورد او با مسئله ي قدرت و حکومت و جهت گيري انتقادي اش نسبت بدان بررسي و تحليل شود

کلید واژگان :

مولوي ، مثنوي ، سياست ، عدالت ، استبداد



ارزش ریالی : 350000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک