چکیده :

در تاریخ دیرین دینی ایران کهن روحانیان آیین های گوناگون مغ نام داشته اند. مغان مادی و مغان مجوسی جدا از مغان میترایی یاد شده اند. از دیدگاه افلاطون مغ به معنی خدمت به خدایان است. اصطلاح مغ یا مغان در شاهنامه مانند اوستا کمتر یاد شده، بلکه به جای واژه مغ، کلمه موبد و هیربد به کار رفته است. واژه مغ در اشعار حافظ مانند شراب و ساقی و صومعه و رند و موارد دیگر، در معنی مجازی خود به کار رفته ‌است. دیرمغان به معنی محل تدریس و نیایش مغ است. مغ در شعر رودکی و خیلی جاها به معنی موبد زرتشتی آمده است. مغبچه در لغت یعنی فرزند مغ و در اصطلاح عرفانی مرشد حقیقی است. مغبچه با پیرمغان، ترسابچه و صنم باده فروش مترادف و همان ساقی یاد شده است. برخی از حافظ شناسان منظور از مُغبچه در غزل های حافظ را شاهد و ساقی زیبارو تعریف کرده اند. توجه در اشعار حافظ نشان می‌دهد که پس از شاهنامه هیچ اثری به زبان فارسی بیشتر از شعر حافظ با سنخیت ایرانی سازش نداشته و روشن نمایی نکرده است. شیوه کار مغ و مغبچه در فرهنگ ادب فارسی با روش توصیفی انجام شده است. رویکرد بار اخلاقی کلام حافظ این است که میانه روی را با ابداع ترکیبات نو و برداشت معنایی پسندیده همگان سرشوق آورده و اسطوره ‌سازی کرده است. وقتی حافظ از پیران راهبر سخن می سراید از پیرمغان خود سخن به میان می آورد و از ژرفای فرهنگ ایران، وجدان ناخودآگاه قوم ایرانی و از انسان حرف می‌زند. در گذر از کوی اخلاق مغبچه شعر حافظ، پندهای اساطیری اخلاق هاتف غیب حافظ را از پیشینیان می شنوم.

کلید واژگان :

مغ، مغبچه، اخلاق، حافظ



ارزش ریالی : 150000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک