چکیده :

بدون تردید یکی از قویترین انگیزه های جلال آل احمد، در نگارش داستان مُدرنیستی «خواهرم و عنکبوت»، خاطرۀ کودکی وی از داغ کردن خواهر بیمارش، توسّط خاله خانم ها و خانباجی های در و همسایه، به وسیلۀ «سُرب»، بوده، که نوعی تداوی عامیانه است و ریشه در باور شناخته شده ای به نام «آخرالدَواء الکَی» دارد. پرسش اصلی این است که آیا جلال، به این خرافات و باورهای عامیانه اعتقاد داشته است؟ یا از این امکان بالقوّه به عنوان یک امتیاز برای آفرینش داستان ها و نوشته های خود، سود برده است؟ برای پاسخ به این سئوال دیگر آثار جلال را نیز بررسی کرده ایم، تا بدانیم آیا بجز این داستان، در دیگر آثار داستانی و غیر داستانی جلال، می توان به نشانه هایی از عوام گرایی دست یافت؟ این نوشته به روش توصیفی- تحلیلی فراهم آمده و موضوعاتی که برای پیش بُرد بحث در این نوشته لازم بوده، گردآوری و تحلیل شده است. نتیجۀ این بررسی نشان می دهد، جلال در عین حال که در خانواده ای مذهبی، روحانی و سُنّتی بزرگ شده و در کودکی و نوجوانی، از نزدیک با خرافات و باورهای عامیانه ای که در محیط خانواده و اطرافش، ریشه دوانیده، آشنایی داشته و با آنها زندگی کرده است؛ خود، باوری به این مسائل نداشته و فقط از این ظرفیّت و امکان بالا برای آفرینش های ادبی خود، سود برده است.

کلید واژگان :

آل احمد، باورهای عامیانه، تداوی عامیانه، خواهرم و عنکبوت



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک