چکیده :

فضای سیاسی ایران پس از شهریور 1320 شاهد رقابت گفتمان های سیاسی رقیب با گفتمان پهلویسم( گفتمان هژمونیک) یعنی مارکسیسم، لیبرالیسم و اسلام گرایی است. گففتمان روشنفکری دینی که از گفتمان اسلام گرا و لیبرالیسم منبعث شده زمینه های هژمونیک شدن ان به تدریج در زمان پهلوی دوم اتفاق می افتد. حال این گفتمان با کدام مفصل بندی درصدد برساختن معنای مورد نظر خود بود. دال مرکزی این گفتمان چه بود و با کدام گفتمان توانست معنای مورد نظر خود را در جامعه بقبولاند به ویژه آنکه هنوز برخی از نشانه های گفتمان مدرنیته در قالب لیبرالیستی و پهلویسم و حتی مارکسیسم در جامعه مقبولیت داشت. به عبارتی این مقاله در پی تبیین این مسئله می باشد که نسبت دین مدرنیته در گفتمان اسلام گرایی در دوره محمد رضا شاه چیست. این مسئله پژوهشی بر اساس نظریه تحلیل گفتمان لاکلاو موفه بررسی شده است. یافته ها نشان میدهد گفتمان روشنفکری دینی در مقابل گفتمان های پهلویسم، مارکسیسمو ناسیونالیسم لیبرال موجودیت یافت و نسبت به مدرنیته رویکردی انتقادی و گزینشی داشته است. با مفصل بندی و باز تعریف بعضی از دال ها زمینه های هژمونیک شدن گفتمان دینی را فراهم نمود. انسداد تجربه مدرنیزاسیون ایرانی در قالب گفتمان پهلویسم نشان داد که برای بومی کردن مدرنیته باید از بستر دین حرکت کرد. پس استقرار دموکراسی بدون بدون توجه به دین منجر به استبداد و انسداد گفتمانی می شود، چنان که در دوره رضا شاه اتفاق افتاد. مهندس بازرگان و دکتر شریعتی به عنوان دو شخصیت روشنفکردینی با ارائه اسلام سیاسی لیبرال و چپ به نوعی رژیم پهلوی و سایر گفتمان ها را"غیریت" دانسته و در بازگشت به خویشتن و اصول و آکوزه های اسلام و اهل بیت کوشیدند.

کلید واژگان :

گفتمان اسلام گرا، مدرنیته، دین، شریعتی، بازرگان



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک