چکیده :

هگل فیلسوف آلمانی معتقد بود: فلسفه بررسی اشياء با انديشه و خرد و دانش است بدون دخالت معادلات و مباحث ریاضی. علم فيزيك روابط بين مواد را به بحث و کنکاش می‌گیرد و مکررات و یکنواختی خواص در پدیده‌ها و مشاهدات را با استفاده از مدل ریاضیات و اصول محکم جبر و هندسه و آنالیز و دیفرانسیل، خاصیت های موجود را مانند یک قانون نظم پذیر و متشکل از ضوابط معین و مشخص شکل می دهد اما علم فلسفه ماهیت وجودی آن پدیده ها را توضیح داده و توجیه می‌کند. بنابراین همانطور که بین ماده و ماهیت وجودی و اصلی آن رابطه مستقیم وجود دارد، صریحا همین رابطه را بین فیزیک و فلسفه موجود است و می توان فلسفه را فانوس هدایت مسیر دانش دانست. از اینجاست که دو بحث فلسفه و فیزیک همواره در کنارهم در حرکت هستند و هر کدام به فراخور محیط مناسب خود پدیدها و ماهیت آنها را تشریح می‌کنند و دائما اثر مستقیم در درک پیرامونمان دارند. دیدگاه های اندیشمندان به این دو دانش متفاوت بوده و از تفکرات غربی- شرقی- اسلامی و غیره نشات می گیرد. بطور کلی جهان و پیرامون ما تا مرزهای وجود ماده و انرژی به دانش فیزیک مربوط بوده و ورای این مرزها به مباحث متافیزیک و ماوری ماده و انرژی بر می گردد. تا زمانیکه در فیزیک مسائل علت و معلول وجود دارد به همان شکل مباحث فلسفی نیز مطرح خواهد بود. در فیزیک وقتی صحبت از نیروی جاذبه، ساده ترین شکل نیرو و قابل مشاهده، می‌شود علت کشش و سقوط اجسام بسمت منبع گرانش را جاذبه تصور می کنیم موضوع اساسی این است که خود منبع گرانش و جاذبه چیست و علت وجود آن چیست؟ ویا علت حرکت اجسام و چرخش کرات و اجرام آسمانی و غیره. آیا عامل موجود قابل کنترل است یا خیر؟ آیا در این شرایط اختیار و جبری وجود دارد یا نه؟ چنین پرسشهایی نقطه عطف فیزیک و فلسفه می باشد. گسترش این دیدگاهها به اصول اولیه وجودی بشر نیز راه پیدا می کند و تحلیلها و تفکرات جبر و اختیار در انسان شکل می‌گیرد که آیا آدمی داراي اراده و قدرت انتخاب است يا محكوم به قوانين فیزیکی و مكانيكي است. در تصورات اندیشمندان غرب از زمان جهانی شدن قوانین مکانیک نیوتن آدمی بعنوان دستگاه مکانیکی دیده می شد که با داشتن و دانستن قوانین حاکم بر حرکت می توان کلیه حرکات و تغییرات آتی را دانست و توجیه کرد. این تفکرات می توانست بسیاری از حرکات و مسائل مکانیکی موجود را شرح دهد به همین دلیل فلسفه مادی شکل گرفت در این دیدگاه انسان و تفکرات او مانند دستگاه مکانیکی مادی در نظر گرفته شد که کلیه حرکات، تغییرات و حتی جوانب حسی و احساسی بشر از دید مکانیکی مبنی بر اصول حرکتی نیوتن سنجیده می شد و چنین دیدگاهی نسبت به کل عالم خلقت نیز وجود داشت و هر بخش از جهان و کیهان را در یک دستگاه چند جسمی متشکل از ذرات مادی و در کل یک دستگاه عظیم تصور می کردند و هيچ اختياري در حرکت آگاهانه ذرات وجود نداشت و عملا مفهوم اراده برای ماده نفی می‌شد. باز هم این تصور شالوده بسیاری از خصوصیات آدمی را زیر سوال می برد اگر انسان فاقد اراده و اختیار است پس وجود اراده و احساسات در کارها و زندگی روزانه چیست؟ انتخابی که خودمان انجام می‌دهیم در کرد و نکرد، گفت و نگفت و ... چه مفهومی دارد؟ چه چیزی احساسات ما را نسبت به محیط توجیه می‌کند علت آن چیست و بسیاری از پرسشهای ژرف و اندیشمندانه‌ی دیگر.

کلید واژگان :

فلسفه- فیزیک



ارزش ریالی : 150000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک