پسر بچة يتيم و آوارة سيزده ساله كه سياوش نام دارد ، در تعميرگاهي بياباني به همراه زن و مردي كه از او نگه داري مي كنند، پادويي مي كند. روزي پيرمردي نابينا با دادن مقداري پول او را از پدرخوانده اش مي خرد. سياوش به همراه اين پيرمرد كه گويا جادوگري است به نام ماگو، در بيابان بي آب و علف به سفري راهي مي شود و پس از طي ماجراها و سختي هاي زياد آن دو ، به كوهي مي رسند كه به گفتة جادوگر، هر بيست سال يكبار دروازه اش بازمي شود. بنا گفتة ماگو، در داخل يكي از دالانهاي غار ،كتابي وجود دارد كه كتاب زندگي است و هركس به آن دست يابد خوشبخت مي¬شود. ماگوي جادوگر بيست سال پيش به داخل غار رفته و نابينا گشته است . اكنون او با به بيگاري گرفتن سياوش ، درپي آن است تا كتاب را به دست بياورد . سياوش داخل غار مي¬رود و وقتي مي¬خواهد كتاب را بسته و به پيش جادوگر ببرد ، از داخل كتاب صدايي لطيف به او مي-گويد: اگر مرا به دست جادوگر بدهي تو را به پايين سخره ها پرتاب خواهد كرد. سياوش با آگاهي از سرانجام كار، با بستن چشم ها وگذاشتن دستش بر روي كتاب ، سفر زمان و مكاني خود را به سرزمين اسطوره ها آغاز مي كند و وقتي چشمانش را باز مي¬كند خود را در درگاه كيكاووس مي بيند كه همه منتظر آمدن او هستند. درسرزمين اسطوره ها وي پس از صلاحديد زال پدر رستم، در طول تمام زندگيِ رستم حتي هفت خان وي همراهش است . ما در طول اين داستان تمام ماجراها را از زبان خودش مي¬شنويم. ماجراي پرواز كيكاووس و اسير ماندن وي در دست ديو سپيد در مازندران به همراه پهلوانان ايراني و هفت مرحله¬اي كه رستم از آنها گذشته و پادشاه را آزاد مي كند ، همچنين جنگ و درگيري با سهراب و اسفنديار و حتي مرگ رستم توسط شغاد ، از جملة ماجراهايي است كه سياوش در آن ها حضور دارد و شاهد تمام ماجراهاست. در انتهاي داستان ، زماني كه چشمانش را باز مي كند ، دستش روي صفحات كتاب زندگي است و كورسوي فرياد ماگوي جادوگر به گوش مي رسد. از طرف ديگر صدايي لطيف كه از آن سيمرغ است و در جاي جاي داستان هدايتگر اوست، از داخل كتاب زندگي به او مي گويد : راه درازي را طي كرديم و راه طولاني را در پيش رو داريم. سياوش دوباره چشمانش را مي بندد و غار و كتاب و جادوگر را در پس خود رها كرده، به همراه سيمرغ روانة رستاخيزي ديگر مي شود.
کلید واژگان :پارسیان و من، آرمان آرین، ادبیات کودک و نوجوان
ارزش ریالی : 300000 ریال
با پرداخت الکترونیک