چکیده :

هُلي دخترك لاغر و ريزه ميزه اي كه با خاله خال خالي كه خالة راست راستكي او نيست، زندگي مي كند. خاله خال خالي مهمان هاي عجيب و غريبي دارد، مثل غول ها. هلي، يه دايي دارد به اسم رستم كه خيلي قد بلند و هيكلي و رانندة كاميونه. اون زن و بچه داره و گاهي به خاله خال خالي و هلي فسقلي سرمي زنه. قصه از جايي شروع ميشود كه شابي بي غوله، غول دختري كه مدتها پيش با هلي فسقلي دوست شده و به خانة آن ها مي آيد و دايي رستم را مي¬بيند و ادعا ميكند كه او برادر دوقلويش است و تصميم ميگيرد هر جور شده دائي رستم را پيش ماماچهارچشمي¬اش ببرد و پس از يك شبانه روزِ غولي، او را به جاي اولش برگرداند؛ ولي ماماچهارچشمي وقتي او را مي بيند خيلي خوشحال مي¬شود و هلي فسقلي را هم كه مي بيند براي پسرش كه همان دائي رستم است و اسمش را غول خوره خوره گذاشته است، خواستگاري مي كند. مراسم عقد به شكل عجيب و غريبي برگزار مي شود؛ از جمله اينكه مرد ريش¬سفيدي را كه سال ها پيش غول ها در شكم كوسه ماهي پيدا كرده اند، بايد پخته شده و به خورد مهمان ها داده شود. هلي فسقلي با درايت خاص شابي بي غوله او را از مرگ نجات مي¬دهند و او از آن به بعد مي شود امين و مشاور شابي بي غوله و هلي فسقلي براي نجات دايي رستم كه به جنگ بل بله گوش در آن طرف دنيا رفته و اسير شده است. از قرار معلوم بل بله گوش، پادشاه غول¬هاي آن سر دنيا بود كه پدر شابي بي غوله را با شكستن شيشة عمرش كشته بود. در ادامۀ ماجرا در جلد دوم هلي فسقلي و خاله خال خالي و باباريش سفيد و همچنين شابي بي غوله با نقشه اي كه باباريش سفيد كشيده است، براي نجات دائي رستم به طرف كوه قاف مي روند. آنها سوار بر فيل بالداري شده اند و پس از سرگذراندن ماجراهاي عجيب و غريب و خطرناك در سرزمين بل بله گوش ها بالاخره موفق مي شوند دائي رستم را نجات داده و به سرزمين خودشان برگردند...

کلید واژگان :

ادبیات کودک و نوجوان نقد و بررسی، شخصیت پردازی، هلی فسقلی در سرزمین غولها



ارزش ریالی : 300000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک