چکیده :

بسیاری از نظریه‌پردازان قلمرو زبان و جنسیّت، زبان را صرفاً بازتابی از جنسیّت می دانند و میان زبان نویسندگان زن و مرد در حوزه‌های دستوری، از دیدگاه واحدهای زبانی، اعم از واژه ،گروه و جمله، ‌تفاوتهایی قایل می گردند. از دیدگاه این گروه، زن و مرد نه تنها از لحاظ ویژگیهای جسمانی، فیزیولوژیکی، طرز رفتار و حرکات با هم تفاوت دارند بلکه رفتار زبانی آنها نیز از پاره‌ای جهات از یکدیگر متفاوت است. از همین رهگذر، اگرچه عده‌ای نفوذ فرهنگ مرد سالارانه را سبب عمدة پیدایش نوعی زبان مردانه در ادبیّات می دانند و برای در هم شکستن سلطة آن، به زبان و ادبیّات زنانه روی آورده اند، اما تفاوتهای کلامی زن و مرد را می توان بیش از هر چیز، برخاسته از موقعیت اجتماعی و نقش آنها در جامعه دانست. بررسی تأثیر جنسیت در چهار رمان نویسندگان زن و مرد دهة شصت دلالت بر آن دارد که مردان درگریز از هنجارهای زبانی جسورتر و زنان نسبت بدان پایبندترند. همچنین مردان قواعد دستوری زبان را بیشتر از زنان نقض می‌کنند و زنان به زبان دستورمند مقیّدترند.گریز مردان از قواعد دستوری و مقیّد بودن زنان بدان، اگرچه حکایت از آن دارد که ذهن زنان نظام پذیرتر از مردان است، اما همین امر جسارت زنان در خلّاقیّت و نوآوری ادبی را کاهش می دهد. فراوانی کاربرد واژگان تند و خشونت آمیز در آثار مردان نسبت به زنان، علاوه بر نشان از خصوصیات فیزیولوژیکی مردان، می تواند ناشی از نقش سیاسی- اجتماعی آنان نیز باشد.کثرت کاربرد جمله های پرسشی ایجابی در مردان و پرسش های بلاغی در زنان می تواند مؤیّد این امر باشد که ابهام، پیچیدگی و رازوارگی دنیای زنان بیش از مردان است و فراوانی کاربرد جمله های تأکیدی در آثار زنان می تواند بیانگر نادیده‌ انگاشتن شان در مناسبات اجتماعی و ضرورت اظهار حضور در تعاملات اجتماعی باشد.

کلید واژگان :

جنسیّت، زبان، رمان، جامعه‌شناسی زبان، زبان‌شناسی اجتماعی، فمینیسم.



ارزش ریالی : 350000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک