چکیده :

سفر عارف قزوینی در سال 1306 شمسی به همدان آغاز دوران تبعید او تلقی شد و بسیارانی گمان کردند «شاعر ملی ایران» به دلیل مواضع و مشیِ سیاسی‌اش هدفِ خشمِ شخصِ نخستِ مملکت قرار گرفته، یا دست‌کم به دسایس یکی یا گروهی از ارباب قدرت، در فرجامی نامبارک، نفی بلد شده است؛ اما چنین نبود. تبعید عارف به همدان آن‌چنان گسترده در آثار محققان و نویسندگان و شاعران و روزنامه‌نگاران و دیگر اهالیِ دوات و قلم در قرن اخیر تکرار شد که به باوری همگانی بدل گشت و در همۀ سرگذشت‌نامه‌های او جای گرفت. حضورِ شاعرِ شهیر در همدان و بُریدنش از خویش و بیگانه به قدری غریب می‌نمود که حتی آنان‌که گاه با او دیدارهایی داشتند خیال می‌کردند به‌خلافِ میلِ باطنی‌اش دستی قدرتمند او را در همدان محصور داشته؛ وگرنه چگونه خنیاگرِ پایتخت با آن مایه محبوبیت، خیمه و خرگاه از مرکز برچیده و پوزارکِشان به قلعه‌ای پرت‌افتاده در همدان رخت کشیده است! گروهی از مخالفان رضاشاه نیز با تمسک به این شایعه «دو به دستشان افتاد» تا برگی دیگر به دوسیۀ جناییِ سردارسپه علاوه کنند. کسانی حتی در نوشته‌جات عارف دست برده و با جعل کلماتی کوشیدند او را «تحت مراقبت و زیر نظر و ممنوع‌المراوده با خارج» معرفی کنند. چرا باید در تهران می‌ماند؟ آن تهران که مژدۀ فتحش را می‌داد «تهرانِ مخوف» شده بود، یارانِ هم‌د‌لش با هفت‌هزار سالگان سر به سر شده بودند، آزادی‌خواهان و مشروطه‌چیانِ دیروز سورچرانان و گردنه‌بگیرهای امروز بودند، اَبَرمردش، کلنل محمدتقی‌خان پسیان، در خراسان به خاک خفت، کابینه‌ای که آرزویش را در دِماغ می‌پرورد «سیاه» از آب درآمد، جمهوریِ موعودش پوست انداخت و سلطنت شد و ایرج‌میرزا «قزوینیِ کودک‌نواز» خواندش، دامنِ شرافتش را آلود و یک‌کلام، کمرش را خُرد کرد. مصائب جسمانی نیز به این زخم‌های روان پیوست: تب و نوبه و سینۀ گرفته‌‌ای که به‌تدریج از ادای کلمات یومیّه نیز عاجزش کرد.

کلید واژگان :

عارف قزوینی، همدان، تبعید



ارزش ریالی : 150000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک