چکیده :

دولت مدرن (دولت- ملت)، به¬عنوان بحث هسته¬ای در مطالعات جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک مطرح است که همانند هر پدیده¬ای تحت تأثیر دگرگونی‌های علمی و نظری و همچنین تحولات تاریخی قرار گرفته است. نوشتار حاضر با رویکرد تفسیری و بهره‌گیری از داده‌های کتابخانه‌ای به دنبال پاسخ به این سوال است که در گذار از «ژئوپلیتیک مدرن» به «پسا‌مدرن»، گفتمان «دولت- ملت» دچار چه تحول و تغییرات ماهیتی شده است؟ در جغرافیای سیاسی «دولت - ملت» به¬عنوان اصلی¬ترین واحد نقشه سیاسی جهان، مرجع حقیقی و اصلی مطالبه¬ی وفاداری سیاسی ملت¬ها و مرجع مشروع اعمال قدرت؛ با برخوداری از حق حاکمیت، قلمرو، مرزهای حدود گذاری شده و ملت؛ تنها مرجعی است که دارای رسمیت حقوقی و قانونی است. پایان جنگ سرد (1990)، به معنی انتقال «ژئوپلیتیک مدرن» به «ژئوپلیتیک پسا¬مدرن¬» بود. «ژئوپلیتیک پسامدرن» به عنوان نحله¬ای از ژئوپلیتیک انتقادی، «دولت» را به چالش می¬کشد و استدلال می¬نماید، هرآنچه ابزار مشروع «دولت مدرن» در دفاع از هویت و کارکردهایش (امنیتی، دفاعی، سیاسی، حاکمیتی، قلمرویی و...) به¬حساب می¬آید، برساخته خود «دولت»، و رو¬به سُستی است. همچنین مدعی¬ است با وجود بازيگران نوپدید و رقیب در عرصه روابط بين‌الملل، «دولت مدرن» دیگر قادر به ارائه نقش¬های سّنتی خویش نیست. اجمالاً هدف این پژوهش مقایسه و تبیین ابعاد و ارکان اجتماعی (بعد ملت و ملی‌گرایی)، سیاسی‌ (بعد حکومت)، حقوقی (بعد حاکمیتی)، دولت (کشور) در گذار از «ژئوپلیتیک مدرن» به «ژئوپلیتیک پسا‌مدرن» است.

کلید واژگان :

دولت- ملت‌، ژئوپلیتیک مدرن، ژئوپلیتیک پست مدرن، دولت پساسرزمینی



ارزش ریالی : 350000 ریال
دریافت مقاله
با پرداخت الکترونیک